معنی درمنده درمنده بیچاره، ناتوان، عاجز، برای مثال بفرمود صاحب نظر بنده را / که خشنود کن مرد درمنده را (سعدی۱ - ۸۶) بیچاره، ناتوان، عاجز، برای مِثال بفرمود صاحب نظر بنده را / که خشنود کن مرد درمنده را (سعدی۱ - ۸۶) تصویر درمنده فرهنگ فارسی عمید