جدول جو
جدول جو

معنی دشتستان - جستجوی لغت در جدول جو

دشتستان
(دَ / تِ)
محل دشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دشتستان
(دَ تِ)
ناحیۀ وسیعی است از گرمسیرات فارس میانۀ جنوب و مغرب شیراز. درازی آن از قریۀ گلراول ناحیۀ گناوه تا قریۀ منقل آخر ناحیۀخورموج سی و هفت فرسنگ، پهنای آن از قریۀ رود فاریاب کوه کیسه کان ناحیۀ برازجان تا قریۀ شیف ناحیۀ مضافات بوشهر هجده فرسنگ است. هوای دشتستان از ماه نوروز تا آخر میزان گرم است و در پنج ماه دیگر در کمال اعتدال است. کشت آن گندم و جو و عدس دیمی است. اگراز ماه قوس تا ماه حوت در هر ماه یک بار باران بیاید هر یک من تخم گندم و جو پنجاه من بلکه بیشتر گردد. دشتستان را چندین ناحیه است که هر یک را کلانتر و ضابطی علی حده است و هیچیک در اطاعت دیگری نباشد. و هر ناحیه جز بزرگ و بزرگ زادگان خود را به بزرگی نخواهندو غریب را بر خود نگمارند و همه بزرگان نواحی دشتستان در اطاعت حاکم بندر بوشهر باشند و سالهاست که بندر بوشهر قصبه و حاکم نشین نواحی دشتستان گشته است. (از فارسنامۀ ناصری). ناحیه ای است از حکومت بنادر در جنوب غربی فارس بین دشتی و کوه کیلویه واقع شده. اهالی آن سابقاً چادرنشین بوده اند و هنوز اخلاق بادیه نشینی خود را دارند و به شجاعت مشهورند. جمعیت آن 62000تن و دارای دوازده بلوک است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). سواحل خلیج فارس را از بندر دیلم تا بندر بوشهر شامل بخشهای دیلم، گناوه و قسمت شمال باختری برازجان دشتستان گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توتستان
تصویر توتستان
توت زار، جایی که درخت توت بسیار باشد و توت فراوان به دست آید، توتستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغستان
تصویر داغستان
دل داغدار و پردرد و غم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشتستانی
تصویر دشتستانی
مربوط به دشتستان، از مردم دشتستان، در موسیقی گوشه ای در آواز دشتی از ملحقات دستگاه شور که برگرفته از موسیقی مقامی دشتستان می باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
نمایندۀ دولت در دادگاه که ادعانامه دربارۀ تبهکاران صادر می کند، مدعی العموم، کسی که داد کسی را از دیگری بگیرد، ستانندۀ داد، داور، دادرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشکستان
تصویر خشکستان
سرزمین خشک و بی آب، برای مثال آب را در غورها پنهان کنم / چشمه ها را خشک و خشکستان کنم (مولوی - ۲۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دردستان
تصویر دردستان
ستانندۀ درد، آنکه یا آنچه درد و مرض را بردارد و برطرف سازد، دردبرچین، دردچین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درختستان
تصویر درختستان
محلی که در آن درختان بسیار باشد، درختزار، جای پر درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
جای داد، محل عدل و داد، جای داد دادن و داوری کردن، برای مثال من شکستم حرمت ایمان او / پس یمینم برد دادستان او (مولوی - ۴۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل ستان
تصویر دل ستان
دل ستاننده، دلربا، دلبر، دلکش، معشوق
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
شکل پهلوی کلمه دادستان: داتستان دینیک، احکام دینی
لغت نامه دهخدا
(خِ تِ)
دهی است از دهستان فریم بخش دودانگه شهرستان ساری واقع در 6 هزارگزی جنوبی کهنه دره، این ناحیه در دشت قرار دارد، با آب و هوای معتدل و مرطوب آب آن از رود خانه اشک و محصول برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو می باشد. در اراضی این ده آجر سوفال زیادی پیدا میشود که ثابت می کند در قدیم آبادی معظمی بدانجا بوده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). و رجوع به مازندران و استراباد رابینو ترجمه فارسی ص 167 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرتستان
تصویر پرتستان
پیرو مذهب پرتستان معتقد بروش مذهبی پرتستان
فرهنگ لغت هوشیار
فتوی قضا. آنکه اجرای عدالت کند داور قاضی، پادشاه امیر، نماینده دولت در دادگاه که علیه مجرمان ادعا نامه صادر کند مدعی العموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوستان
تصویر دیوستان
محل اقامت دیوان دیو کده دیو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درختستان
تصویر درختستان
محلی که در آن درخت بسیار است. جای پر درخت درختستان
فرهنگ لغت هوشیار
علاج کننده درد، عاشقی که آرزو کند درد و بلای معشوق بدو سرایت کند و فدای او گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتستان
تصویر توتستان
جایی که درختان توت درآن زیاد باشد توتستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشت بان
تصویر دشت بان
((دَ))
نگاهبان دشت، پاسبان کشتزار و مزرعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
((س))
اجراکننده عدالت، نماینده دولت در دادگاه که وظیفه اش صدور حکم و نظارت بر اجرای آن است، مدعی العموم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
قانون، فتوا، فتوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
Prosecutor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
procureur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
procuratore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
jaksa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
aanklager
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
fiscal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
прокурор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
promotor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
检察官
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
prokurator
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
прокурор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
Staatsanwalt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دادستان
تصویر دادستان
अभियोजक
دیکشنری فارسی به هندی