حلقه و زنجیری از طلا یا نقره یا چیز دیگر که زنان به مچ دست خود می بندند، دست برنجن، النگو، برنجن، ورنجن، اورنجن، آورنجن، دست برنجن، سوار، یاره، یارج، دستیاره، دستینه، دو حلقۀ فلزی متصل به هم که با آن هر دو دست شخص تبهکار را به هم می بندند، نوعی رقص که چند تن دست به دست یکدیگر می دهند و با هم می رقصند، برای مثال به هر برزن آوای خنیاگران / به هر گوشه ای دستبند سران (اسدی - ۲۱۷)
حلقه و زنجیری از طلا یا نقره یا چیز دیگر که زنان به مچ دست خود می بندند، دست برنجن، النگو، بَرَنجَن، وَرَنجَن، اَورَنجَن، آوَرَنجَن، دَست بَرَنجَن، سِوار، یاره، یارَج، دَستیاره، دَستینه، دو حلقۀ فلزی متصل به هم که با آن هر دو دست شخص تبهکار را به هم می بندند، نوعی رقص که چند تن دست به دست یکدیگر می دهند و با هم می رقصند، برای مِثال به هر برزن آوای خنیاگران / به هر گوشه ای دستبند سران (اسدی - ۲۱۷)
به چنگ گرفته، فتح شده، بیخته شده. (ناظم الاطباء). رجوع به دست زدن شود، ربوده شده. (ناظم الاطباء) ، مس کرده. مس شده. ممسوس: از علوم شرع بی بهره مانده، مشتی جاهل دست زدۀ شیطان. (اسرارالتوحید ص 305). پس چون آن الفاظ از کثرت استعمال دست زده و پای مال شده است... (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 174)
به چنگ گرفته، فتح شده، بیخته شده. (ناظم الاطباء). رجوع به دست زدن شود، ربوده شده. (ناظم الاطباء) ، مس کرده. مس شده. ممسوس: از علوم شرع بی بهره مانده، مشتی جاهل دست زدۀ شیطان. (اسرارالتوحید ص 305). پس چون آن الفاظ از کثرت استعمال دست زده و پای مال شده است... (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 174)
دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 46هزارگزی شمال خاوری بهبهان و 38هزارگزی شمال راه شوسۀ آرو به بهبهان. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 46هزارگزی شمال خاوری بهبهان و 38هزارگزی شمال راه شوسۀ آرو به بهبهان. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
این نام در تاریخ سیستان آمده است و ظاهر است که نام محلی است: آمدن امیر الت عاری (ظ: الب غازی) به درق چهاردهم جمادی الاخر چهارصدونود و مقیم شدن اوی... به دستکرده تا دوازدهم ماه رجب هم بدین سال... (تاریخ سیستان چ بهار ص 388)
این نام در تاریخ سیستان آمده است و ظاهر است که نام محلی است: آمدن امیر الت عاری (ظ: الب غازی) به درق چهاردهم جمادی الاخر چهارصدونود و مقیم شدن اوی... به دستکرده تا دوازدهم ماه رجب هم بدین سال... (تاریخ سیستان چ بهار ص 388)
نوعی از خربوزه است. (آنندراج). دستنبو. (ابن الندیم). نوعی از خربزۀ کوچک و مدور مخطط با پوستی نهایت نازک و گوشتی چون گرمک و معطر. دستنبو. دستنبویه. خراسانی. لفّاح. شمام. شمامه. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دستنبویه شود
نوعی از خربوزه است. (آنندراج). دستنبو. (ابن الندیم). نوعی از خربزۀ کوچک و مدور مخطط با پوستی نهایت نازک و گوشتی چون گرمک و معطر. دستنبو. دستنبویه. خراسانی. لُفّاح. شمام. شمامه. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دستنبویه شود
بازیی است مجوس را که دست یکدیگر را گرفته به دور هم می چرخند همچون رقصیدن. (از اقرب الموارد). قسمی بازی که عرب آنرا دعکسه گویند. (از مهذب الاسماء). نوعی از رقص ایرانیان قدیم که دست یکدیگررا گرفته و می چرخند و آنرا عرب دعکسه ساخته است. (از قاموس) : و من حذق الموسیقار أن یستعمل الالحان المشاکله للازمان فی الاحوال المشاکله بعضها لبعض و هو أن یبتدی فی مجالس الدعوات و الولائم و الشرب بالألحان التی تقوم الاخلاق و الجود و الکرم و السخاء مثل ثقیل الاول و ما شاکلها، ثم یتبعها بالالحان المفرحه المطربه مثل الهزج و الرمل و عند الرقص، و الدستبند الماخوری و ما شاکله و فی آخر المجلس ان خاف من السکاری الشغب و العربده و الخصومه أن یستعمل الالحان الملینه المنومه الحزینه. (رسائل اخوان الصفا). أو الفتیات حین لبسن خضراً من الدیباج یوم الدستبند. (از ترجمه محاسن اصفهان). دعکسه، دستبند بازیدن. (از منتهی الارب). و رجوع به دستبند شود
بازیی است مجوس را که دست یکدیگر را گرفته به دور هم می چرخند همچون رقصیدن. (از اقرب الموارد). قسمی بازی که عرب آنرا دَعکسه گویند. (از مهذب الاسماء). نوعی از رقص ایرانیان قدیم که دست یکدیگررا گرفته و می چرخند و آنرا عرب دعکسه ساخته است. (از قاموس) : و من حذق الموسیقار أن یستعمل الالحان المشاکله للازمان فی الاحوال المشاکله بعضها لبعض و هو أن یبتدی فی مجالس الدعوات و الولائم و الشرب بالألحان التی تقوم الاخلاق و الجود و الکرم و السخاء مثل ثقیل الاول و ما شاکلها، ثم یتبعها بالالحان المفرحه المطربه مثل الهزج و الرمل و عند الرقص، و الدستبند الماخوری و ما شاکله و فی آخر المجلس ان خاف من السکاری الشغب و العربده و الخصومه أن یستعمل الالحان الملینه المنومه الحزینه. (رسائل اخوان الصفا). أو الفتیات حین لبسن خضراً من الدیباج یوم الدستبند. (از ترجمه محاسن اصفهان). دعکسه، دستبند بازیدن. (از منتهی الارب). و رجوع به دَستبَند شود
حالت و چگونگی بستن دست، آن است که یک یک دست حیوانات را رسن بسته به میخ می بندند. (آنندراج) : گهت چون فرشته بلندی دهد گهت با ددان دستبندی دهد. نظامی. ، طریقۀ نشستن سگ و حیوانات مشابه آن، گرفتاری، فروتنی و تواضع. (ناظم الاطباء)
حالت و چگونگی بستن دست، آن است که یک یک دست حیوانات را رسن بسته به میخ می بندند. (آنندراج) : گهت چون فرشته بلندی دهد گهت با ددان دستبندی دهد. نظامی. ، طریقۀ نشستن سگ و حیوانات مشابه آن، گرفتاری، فروتنی و تواضع. (ناظم الاطباء)
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره
دستبند نیز از چیزهایی است که دیدنش در خواب برای مردان خوب نیست و برای زنان نیکو می باشد. نوشته اند که دستبند برای زنان در خواب شوهر است و برای مردان غم و اندوه است و میزان غم و اندوه به ارزش و بزرگی و کوچکی دستبند مربوط می گردد. اگر در خواب ببینید که دستبند بسته اید به غم و اندوه گرفتار می شوید یا بدهی بار می آورید ولی اگر زنی ببیند که دستبند دارد به اندازه ارزانی و گرانی آن با شوهرش روابط خوب ایجاد می کند. نوشته اند که اگر زنی در خواب ببیند دستبند گران بهایی بسته کار شوهرش رونق پیدا می کند و شان و شخصیت می یابد و سود عایدش می شود.
دستبند نیز از چیزهایی است که دیدنش در خواب برای مردان خوب نیست و برای زنان نیکو می باشد. نوشته اند که دستبند برای زنان در خواب شوهر است و برای مردان غم و اندوه است و میزان غم و اندوه به ارزش و بزرگی و کوچکی دستبند مربوط می گردد. اگر در خواب ببینید که دستبند بسته اید به غم و اندوه گرفتار می شوید یا بدهی بار می آورید ولی اگر زنی ببیند که دستبند دارد به اندازه ارزانی و گرانی آن با شوهرش روابط خوب ایجاد می کند. نوشته اند که اگر زنی در خواب ببیند دستبند گران بهایی بسته کار شوهرش رونق پیدا می کند و شان و شخصیت می یابد و سود عایدش می شود.