جدول جو
جدول جو

معنی دستبرد - جستجوی لغت در جدول جو

دستبرد
سرقت
تصویری از دستبرد
تصویر دستبرد
فرهنگ واژه فارسی سره
دستبرد
دزدی
تصویری از دستبرد
تصویر دستبرد
فرهنگ لغت هوشیار
دستبرد
دزدی، چپاول، غارت، تردستی، چیرگی، تصرف، پیشی و سبق بردن
دستبرد از چیزی بردن: کنایه از بر چیزی پیشی گرفتن، برای مثال تکاور دستبرد از باد می برد / زمین را دور چرخ از یاد می برد (نظامی۲ - ۱۴۵)
دستبرد زدن: دزدی کردن، چیزی را ربودن، غارت کردن، حمله و هجوم بردن
تصویری از دستبرد
تصویر دستبرد
فرهنگ فارسی عمید
دستبرد
((~. بُ))
نیرو، دلیری، دزدی، چپاول، مهارت
تصویری از دستبرد
تصویر دستبرد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
دستجرد، تسبیح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستبری
تصویر دستبری
اخلال، تحریف
فرهنگ واژه فارسی سره
لعل و مروارید و امثال آنرا گویند که زنان بر رشته کشند و بر دست بندند، دستینه زنان آلاتی که زنان در دست کنند، زینت از طلا و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
قریه، زمین زراعتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستجرد
تصویر دستجرد
دستگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستمرد
تصویر دستمرد
یار، مددکار، معاون، دستیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستبند
تصویر دستبند
حلقه و زنجیری از طلا یا نقره یا چیز دیگر که زنان به مچ دست خود می بندند، دست برنجن، النگو، برنجن، ورنجن، اورنجن، آورنجن، دست برنجن، سوار، یاره، یارج، دستیاره، دستینه،
دو حلقۀ فلزی متصل به هم که با آن هر دو دست شخص تبهکار را به هم می بندند،
نوعی رقص که چند تن دست به دست یکدیگر می دهند و با هم می رقصند، برای مثال به هر برزن آوای خنیاگران / به هر گوشه ای دستبند سران (اسدی - ۲۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
قریه، زمین و ملک زراعتی، دسکره، بنایی کوشک مانند که بر گرد خانه ها باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستجرد
تصویر دستجرد
دستگرد، قریه، زمین و ملک زراعتی، دسکره، بنایی کوشک مانند که بر گرد خانه ها باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستجرد
تصویر دستجرد
((دَ گِ))
قریه، زمین ناهموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد، دستگره، دسکره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستگرد
تصویر دستگرد
((دَ گِ))
قریه، زمین ناهموار، زمین و ملک زراعتی، بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد، دستگره، دسکره، دستجرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستبرد زدن
تصویر دستبرد زدن
دزدی کردن چپاول کردن، تصرف کردن، حمله کردن هجوم بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستبرد زدن
تصویر دستبرد زدن
دزدی کردن، چیزی را ربودن، غارت کردن
حمله و هجوم بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دستبرد بردن
تصویر دستبرد بردن
کنایه از بر چیزی پیشی گرفتن، برای مثال تکاور دستبرد از باد می برد / زمین را دور چرخ از یاد می برد (نظامی۲ - ۱۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استبرک
تصویر استبرک
اکرن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستوری
تصویر دستوری
آمرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستمزد
تصویر دستمزد
حق الزحمه، حقوق، اجرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستاورد
تصویر دستاورد
ماحصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دستامد
تصویر دستامد
حاصل
فرهنگ واژه فارسی سره
دیبای ستبر استبرک، نام دو گونه درختچه از تیره کتوسها که در هند و مالزی و در جنوب ایران در نقاط گرمسیر و سواحل دریای عمان و خلیج فارس میرویند و از گیاهان کاچوئی ایران هستند. استخر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده استورک دیبای زرباف پرند ستبر و نام درختچه ای که در گرمسیرایران می روید استخرک دیبای ستبر استبرک، نام دو گونه درختچه از تیره کتوسها که در هند و مالزی و در جنوب ایران در نقاط گرمسیر و سواحل دریای عمان و خلیج فارس میرویند و از گیاهان کاچوئی ایران هستند. استخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استبرا
تصویر استبرا
طلب برائت کردن برائت ذمه خواستن پاکی خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دست دیگری را بوسد، دستبوسی:) باحر از دولت دستبوس همایون مستسعد گشت. (ظفر نامه یزدی ج 2 ص 412)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست مرد
تصویر دست مرد
یار مدد کار ممد معاون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست بردن
تصویر دست بردن
تصرف و دخالت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستوری
تصویر دستوری
وزارت، وزیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستوره
تصویر دستوره
اره دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستورز
تصویر دستورز
آنکه کار دستی انجام دهد، آنچه که با دست انجام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستمزد
تصویر دستمزد
مزدوری که به تازی اجرت گویند، اجرت کار، حق الزحمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دستمردی
تصویر دستمردی
یاری و مددکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبعد
تصویر مستبعد
دور، بعید، دوراز آنتظار
فرهنگ فارسی عمید