- درویدن
- بریدن غله و علف از روی زمین درو کردن
معنی درویدن - جستجوی لغت در جدول جو
- درویدن
- بریدن گیاهان از روی زمین با داس یا ماشین درو، درو کردن
- درویدن ((دِ رَ دَ))
- درو کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ادعا کردن، دعوی کردن، مدعی شدن، ادعا
درو کرده
روشنائی دادن، درخشیدن
چاره جستن
ادعا کردن
داو خواستن، ادعا کردن، دعوی کردن
ایمان آوردن، باور کردن، به کسی یا چیزی عقیده پیدا کردن
چاره جستن، چاره جویی کردن، در پی چاره بودن، چاره اندیشیدن، برای مثال یکی دانش پژوهی داشت گربز / به چرویدن نگشته هیچ عاجز (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۷) ، رفتن، دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، تکیدن، پو گرفتن، تاختن، پوییدن
ایمان آوردن، تصدیق نمودن، قبول و اذعان کردن، تصدیق
دروشده
بریدن گیاه و غلات از روی زمین درو کردن، درو کردن درویده
بسرعت و شتابان رفتن، رفتن با تعجیل، تند رفتن
پاره کردن، چاک دادن، شکافتن، شکافته شدن
با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، پو گرفتن، پوییدن، تاختن، تکیدن، چرویدن
Run, Scuttle
бегать , спешить
laufen, eilen
бігти , бігти
biegać, biec
跑 , 疾走
correr, correr apressadamente
correre, correre velocemente
correr, correr rápidamente
courir, courir précipitamment
rennen, snel lopen
berlari, berlari cepat
جرى , سارع
दौड़ना