جدول جو
جدول جو

معنی چرویدن

چرویدن
چاره جستن، چاره جویی کردن، در پی چاره بودن، چاره اندیشیدن، برای مثال یکی دانش پژوهی داشت گربز / به چرویدن نگشته هیچ عاجز (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۷)، رفتن، دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، تکیدن، پو گرفتن، تاختن، پوییدن
تصویری از چرویدن
تصویر چرویدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چرویدن

چرویدن

چرویدن
بمعنی چاره جستن باشد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). چاره جستن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). چاره جویی کردن. چاره اندیشیدن:
یکی دانش پژوهی داشت گربز
به چرویدن نگشته هیچ عاجز.
شاکربخاری.
دولت و نصرت و سعادت را
نیست کاری ورای چرویدن.
شمس فخری (از جهانگیری).
، بمعنی دویدن باشد. (برهان) (آنندراج). دویدن و روان شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

چاویدن

چاویدن
بانگ کردن و نالیدن، برای مِثال ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / می نال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵)، بانگ و خروش کردن پرنده
چاویدن
فرهنگ فارسی عمید

چربیدن

چربیدن
افزون آمدن، فزونی یافتن، چیره شدن، غالب شدن، برای مِثال سعدی ازاین پس نه عاقل است و نه هشیار / عشق بچربید بر فنون فضایل (سعدی۲ - ۴۷۹)، سنگین تر شدن چیزی از چیز دیگر
چربیدن
فرهنگ فارسی عمید