جدول جو
جدول جو

معنی درنگیدن - جستجوی لغت در جدول جو

درنگیدن
درنگ کردن، دیر کردن، توقف کردن، بازایستادن
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
درنگیدن
(مَ دَ)
درنگ کردن. ثبات و آرام ورزیدن. (برهان). آرام گزیدن. ثبات ورزیدن. (آنندراج). ثابت ماندن. (ناظم الاطباء) ، تأخیر کردن. (برهان). دیری کردن. (ناظم الاطباء) ، توقف کردن. ماندن. متوقف شدن. (ناظم الاطباء) ، آرامیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
درنگیدن
(کَ دَ)
به بانگ درآمدن. (ناظم الاطباء). صدا کردن تار و ساز و گرز و شمشیر. ترنگیدن. و رجوع به درنگ (د / د ر) شود
لغت نامه دهخدا
درنگیدن
درنگ کردن
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
درنگیدن
((دِ رَ دَ))
درنگ کردن
تصویری از درنگیدن
تصویر درنگیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دراییدن
تصویر دراییدن
گفتن، سخن گفتن، سخن سر کردن، برای مثال کسی که ژاژ دراید به درگهی نشود / که چرب گویان آنجا شوند کند زبان (فرخی - ۳۲۷)، آواز کردن، بانگ برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دررسیدن
تصویر دررسیدن
رسیدن، فرارسیدن، به موقع رسیدن، ناگاه وارد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درکشیدن
تصویر درکشیدن
نوشیدن، سرکشیدن، جذب کردن، پیش کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درخشیدن
تصویر درخشیدن
روشنایی دادن، پرتو افکندن، برق زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشیدن
تصویر درفشیدن
درخشیدن، لرزیدن، جنبیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرنگیدن
تصویر غرنگیدن
غرنگ کردن، ناله برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرنگیدن
تصویر جرنگیدن
صدا کردن شمشیر و زنگ و هر چیز فلزی یا چینی هنگامی که به چیزی بخورد، برای مثال به ابر اندر آمد دم کرهّ نای / جرنگیدن گرز و هندی درای (فردوسی۱ - ۱۲۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنگیدن
تصویر ترنگیدن
صدا کردن زه کمان هنگام تیر انداختن، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن، برای مثال ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - ترنگیدن)
فرهنگ فارسی عمید
(وَ دَ)
گرو بستن و شرط کردن، درهم آمیختن، خندیدن و خنده کردن، جواب و سؤال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دْرَ / دِرَ)
نامی است که در قدیم به سرزمین سیستان می دادند. (از یسنا ص 61)
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ دَ)
روییدن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رستن گیاه. (برهان قاطع). رجوع به رنگ درذیل معنی رستن شود، زیاد کردن. افزون نمودن. زیاده کردن. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ دَ)
لباس پوشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لُو چَ / چِ کَ دَ)
مباحثه و منازعه کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ گَ تَ)
غریویدن. رجوع به غریو شود، غرنگ کردن. رجوع به غرنگ شود
لغت نامه دهخدا
(گُ سِ کَ دَ)
صدا و آواز کردن چلۀ کمان و شمشیر و گرز و مانند آن. (ناظم الاطباء). صدای رسیدن گرز و شمشیر و جز آن به چیزی:
ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود
فضای معرکه همچون دکان آهنگر.
اثیرالدین امانی (از فرهنگ جهانگیری).
، ترنم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
آواز صدا کردن گرز و مانند آن باشد بسبب زدن آن بر جایی. (برهان) (آنندراج). آواز و صدای چرنگ کردن. (ناظم الاطباء). صدا برآمدن از گرز و امثال آن، هنگام بکار بردنش در نبرد. جرنگیدن:
چرنگیدن گرزۀ گاوچهر
تو گفتی همی سنگ بارد سپهر.
فردوسی.
ز آواز اسبان و بانگ سران
چرنگیدن گرزهای گران.
فردوسی.
رجوع به چرنگ شود.
، صداکردن زنگ و درای. آواز برخاستن از جرس و درای و نظایر آنها:
ز بس نالۀ کوس با کره نای
چرنگیدن زنگ و هندی درای.
فردوسی.
به ابر اندرآمد دم کره نای
چرنگیدن گرز و هندی درای.
فردوسی.
رجوع به چرنگ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جرنگیدن
تصویر جرنگیدن
آواز کردن شمشیر و گرز و امثال آن بهنگام استعمال
فرهنگ لغت هوشیار
سخت در هم کشیده و کوفته شدن، چین بهم رساندن چین و شکن شدن، درشت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهنگیدن
تصویر آهنگیدن
قصدکردن، کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخزیدن
تصویر درخزیدن
خزیدن بداخل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درخشیدن
تصویر درخشیدن
روشنایی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
(درخشید درخشد خواهد درخشید بدرخش درخشنده درخشان درخشیده درخشش)، روشن شدن برق زدن، پرتو افکندن نور افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دررسیدن
تصویر دررسیدن
رسیدن واصل شدن، آمدن، فراهم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درانیدن
تصویر درانیدن
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراییدن
تصویر دراییدن
سخن گفتن گفتن، کلام بی معنی گفتن سخن نادرست گفتن، آواز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درائیدن
تصویر درائیدن
گفتن، لائیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرنگیدن
تصویر چرنگیدن
آواز کردن شمشیر و گرز و مانند آنها بر اثر تصادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرنگیدن
تصویر غرنگیدن
غرنگ کردن، غریویدن غریو بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرنگیدن
تصویر غرنگیدن
((غَ رَ دَ))
ناله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آهنگیدن
تصویر آهنگیدن
ائتمام
فرهنگ واژه فارسی سره