- درمنده
- بیچاره، بینوا، عاجز
معنی درمنده - جستجوی لغت در جدول جو
- درمنده
- بیچاره، ناتوان، عاجز،
برای مثال بفرمود صاحب نظر بنده را / که خشنود کن مرد درمنده را (سعدی۱ - ۸۶)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عاجز، مفلوک
آنکه علف و غله را درو کند درو کننده
آنکه آرمیده است
خجل، صاحب شرم
بالارونده، برباددهنده
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
بیچاره، ناتوان، عاجز، فقیر، بی چیز
قهرآلود و خشمناک
آرام گیرنده، برای مثال گه ارمنده ای و گه ارغنده ای / گه آشفته ای و گه آهسته ای (رودکی - ۵۲۹) ، چه باید که ارمنده گیتی چنین / پرآشوب گردد ز درد و ز کین (فردوسی۲ - ۲۸۳۴)
درو کننده، دروگر
خجل، شرمسار، شرمگین
Ashamed, Embarrassed
стыдливый , смущённый
beschämt, verlegen
сором'язливий , збентежений
zawstydzony
羞愧的 , 尴尬的
envergonhado
vergognoso, imbarazzato
avergonzado
honteux, embarrassé
beschaamd
शर्मिंदा , शर्मिंदा
خجولٌ , محرجٌ
부끄러운 , 창피한
恥ずかしい