جدول جو
جدول جو

معنی ارمنده

ارمنده
آرام گیرنده، برای مثال گه ارمنده ای و گه ارغنده ای / گه آشفته ای و گه آهسته ای (رودکی - ۵۲۹)، چه باید که ارمنده گیتی چنین / پرآشوب گردد ز درد و ز کین (فردوسی۲ - ۲۸۳۴)
تصویری از ارمنده
تصویر ارمنده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ارمنده

ارمنده

ارمنده
آرمنده. اَرْمَنْد. آرام. ساکت. آرمیده. (آنندراج). آرام گرفته. (آنندراج). مخفف آرمیده بود. (جهانگیری). مقابل ارغنده (پرآشوب) :
گه ارمنده ای و گه ارغنده ای
گه آشفته ای و گه آهسته ای.
رودکی.
کمان را بزه کرد بهرام گور
برانگیخت زان دشت ارمنده شور.
فردوسی.
چه باید که ارمنده گیتی چنین
پرآشوب گردد ز درد و ز کین.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا

ارغنده

ارغنده
خشمگین غضبناک غضبان خشم آلود آشفته و به خشم آمده ارغند
ارغنده
فرهنگ لغت هوشیار