معنی درمنده درمنده (دَ مَ دَ / دِ) مختصر درمانده. (شرفنامۀ منیری). درمانده. بیچاره. بی نوا. عاجز. متروک. (از ناظم الاطباء) : بفرمود صاحبنظر بنده را که خشنود کن مرد درمنده را. سعدی لغت نامه دهخدا