جدول جو
جدول جو

معنی دردپرست - جستجوی لغت در جدول جو

دردپرست
(دَ پَ)
دردپرستنده. پرستندۀ درد. میخواره ای که درد را بر صافی ترجیح دهد:
هم میکده را خدایگانیم
هم دردپرست را ندیمیم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زردپوست
تصویر زردپوست
کسی که پوست بدنش زرد رنگ است، از نژاد زرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
کسی که خود را بسیار دوست دارد و همه چیز را برای خود می خواهد، متکبر، خودخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سودپرست
تصویر سودپرست
کسی که در طلب سود به هر کاری دست می زند، نفع پرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادپرسی
تصویر دادپرسی
عمل دادپرس، دادخواهی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
کسی که هماره پیروی از عقل و خرد می کند. عاقل. خردمند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
پرستندۀ باد. مجازاً، هوی پرست. هوسباز:
پیش آن بادپرستان بشکوه
کوه ثهلان شوم انشأاﷲ.
خاقانی، معرف را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معرف که بادفروش نیز گویند. رجوع به بادپران، بادفروش، بادخان و بادپر شود، جای گذار باد در فراز و نشیب، اعنی بادگیر. (صحاح الفرس). خانه ای را گویند که بادگیر داشته باشد که باد در آن درآید. (آنندراج). رجوع به بادپروا، بادخن، بادخان و بادگیر شود:
برگذار حملۀ او بوقبیس
تودۀ خاکی شمر در بادخوان.
اثیر اخسیکتی (از آنندراج: بادپروا)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ تَ / تِ)
خادم. نوکر. درباری. خدمتگزار دربار. درپرستنده. پرستندۀ در. سرسپرده و علاقه مند و هواخواه دربار:
هر آنگه کزین لشکر درپرست
بنالد بر ما یکی زیردست.
فردوسی.
نباید که بر زیردستان ما
ز دهقان و از درپرستان ما.
فردوسی.
بدو شادمان زیردستان او
چه شهری چه از درپرستان او.
فردوسی.
بزرگان همه زیردست منند
به بیچارگی درپرست منند.
فردوسی.
چهارم که با زیردستان خویش
همان با کهن درپرستان خویش.
فردوسی.
بدان تا چنین زیردستان ما
گر از لشکری درپرستان ما.
فردوسی.
، آنکه دایم مقیم در خانه معشوق یا محبی است. مخلص. هواخواه. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
بازدر بستندش و آن درپرست
بر همان امید آتش پا شده ست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(دَرْ پَرْ وَ)
در پرستنده. پرستندۀ در. پرستندۀ گوهر. جواهرخواه. مال دوست. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :
در سر حیوان خدا ننهاده ست
کو بود در بند لعل و درپرست.
مولوی.
رجوع به در شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یزدپرست
تصویر یزدپرست
خداپرست، یزدان پرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درپرست
تصویر درپرست
درباری، خدمتگزار، نوکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
((~. پَ رَ))
متکبر، خود خواه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
أنانيّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
Narcissist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
narcissique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
נרקיסיסט
دیکشنری فارسی به عبری
خودپرست، خودخوٰاه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
خودپرست
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
আত্মপ্রেমী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
mpenda mwenyewe
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
자기애자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
自己愛者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
narcist
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
आत्मप्रेमी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
narsisis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
คนหลงตัวเอง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
narcisista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
narcisista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
自恋者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
narcyz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
нарцис
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
Narzisst
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
нарцисс
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خودپرست
تصویر خودپرست
narcisista
دیکشنری فارسی به پرتغالی