- درب
- در بزرگ، دروازه دروازه ها دروازه ها
معنی درب - جستجوی لغت در جدول جو
- درب
- در٢، در بزرگ، دروازه، دروازۀ فراخ
- درب ((دَ رْ))
- در بزرگ، دروازه شهر یا قلعه، جمع دروب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عاقل بودن، حاذق بودن در کار و صنعت
در کنار، در سینه
خوی گیری (عادت)، دلیری جنگ آمایی، آزمودن آزمودن آزمایش کردن، کار آزمودگی خبرگی، خو گرفتگی
در بغل، در کنار، در سینه
دربر داشتن: در بغل داشتن، شامل بودن
دربر کشیدن: در آغوش کشیدن
دربر گرفتن: شامل بودن
دربر داشتن: در بغل داشتن، شامل بودن
دربر کشیدن: در آغوش کشیدن
دربر گرفتن: شامل بودن
مسابقه ای که میان دو تیم همشهری برگزار می شود، شهرآورد
درپی، تکۀ پارچه ای که بر پارگی جامه بدوزند، پینه، پاره
عاقل بودن، حاذق بودن در کار و صنعت، خوگر شدن و حریص گشتن به چیزی
خو کردن و حریص گردیدن بچیزی، عادت کردن و مواظبت
خو گرفتن، عادت کردن
مشتمل بر
لازم بودن
حکومتی
در خصوص، در مورد، در رابطه، راجع به، درمورد، در باب
بند زبانی خاموشی: از بیم
بسته در، مقابل در باز
آنچه (خانه اتومبیل کرایه وغیره) که همه آن در اختیار یک تن یا یک خانواده باشد، تمام یک چیز کامل
یونانی تازی گشته پارسی تازی گشته دارابزین ستناوند تارمی
التزام، بغل کردن
دری بعد در دیگر، خانه بخانه، کنایه از شخص آواره و بی پناه
دریچه، در کوچک
حاجت نیازمندی، ضرورت، سزاواری شایستگی لیاقت، طور روش رسم، ضروری
مورد احتیاج بودن
محتاج الیه، لازم