جدول جو
جدول جو

معنی دربه

دربه((دُ بِ یا بَ))
آزمودن، آزمایش کردن، کار آزمودگی، خیرگی، خو گرفتگی
تصویری از دربه
تصویر دربه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با دربه

دربه

دربه
عادت و خوی و دلیری بر حرب و هر کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کوهان گاو بداصل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

دربه

دربه
پارچه و پینه که بر جامه دوزند. (برهان). پینه و درپی و پاره ای که بر جامه جز آن دوزند. (ناظم الاطباء). درپه. درپی. وصله. رقعه:
زبس دربه که زد بر خرقۀ خویش
ز سنگینی بدی هفتاد من بیش.
شمس کوتوالی.
رجوع به درپه و در پی شود
لغت نامه دهخدا

دربه

دربه
مؤنث دَرِب، حریص. گویند: عقاب دربه علی الصید، عقاب حریص و دلیر بر شکار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زن عاقل و خردمند، زن حاذق و ماهر در صنعت خویش. (از اقرب الموارد). و رجوع به دَرِب شود
لغت نامه دهخدا

دربه

دربه
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز، واقع در 24هزارگزی شمال ایذه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

دربه

دربه
خوی کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). خوگر شدی به چیزی. (از منتهی الارب). معتاد شدن. (از اقرب الموارد) ، حریص گشتن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دَرَب. و رجوع به درب شود
لغت نامه دهخدا