کلاه مرصع بجواهر، آنرا دیهیم نیز گویند، دیهیم، (فرهنگ اسدی نخجوانی) (شرفنامۀ منیری)، تاج مرصع، (برهان)، نیم تاجیست مرصع که پادشاهان عجم داشتندی، (اوبهی) : بیک گردش به شاهنشاهی آرد دهد داهیم و طوق و گوشوارا، رودکی، ایا ناصح شاه دیهیم داری و یا حاسد شاه داهیم داری، قطران (از آنندراج)، ، تخت، (شرفنامۀ منیری)، چهار بالش و تخت و اورنگ باشد، چتر، (شرفنامۀ منیری)
کلاه مرصع بجواهر، آنرا دیهیم نیز گویند، دیهیم، (فرهنگ اسدی نخجوانی) (شرفنامۀ منیری)، تاج مرصع، (برهان)، نیم تاجیست مرصع که پادشاهان عجم داشتندی، (اوبهی) : بیک گردش به شاهنشاهی آرد دهد داهیم و طوق و گوشوارا، رودکی، ایا ناصح شاه دیهیم داری و یا حاسد شاه داهیم داری، قطران (از آنندراج)، ، تخت، (شرفنامۀ منیری)، چهار بالش و تخت و اورنگ باشد، چتر، (شرفنامۀ منیری)
جمع واژۀ درهم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). درمها. سکه های نقره. دراهیم: و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه من الزاهدین. (قرآن 20/12). و او را به بهایی اندک، به چند درهم شمرده شده فروختند، و در اوبی تمایل بودند. عبداﷲ زبیر در مکه به امر حکومت قیام کرد، فرمان داد تا دراهم مستدیر سکه زدند و او اول کسی بود که دراهم را بشکل مدور ضرب نمود و قبل از آن دراهم بی نقش و محکوک الخط و ممسوخ السکه بود و از جهت ترکیب کوتاه و ناصاف، عبداﷲ زبیر مدور گردانید آنرا و بر یک روی درهم ’محمد رسول اﷲ’ و بر روی دیگر آن ’امر اﷲ بالوفاء و العدل’ سکه زدند. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). (برادر عبداﷲ زبیر) مصعب نیز دراهمی در عراق بضرب رسانید و هر ده درهم از آن را هفت مثقال قرار داد. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). دوست به دنیی و آخرت نتوان داد صحبت یوسف به از دراهم معدود. سعدی. مکس، دراهم که در جاهلیت در بازاراز بایع می گرفتند. (منتهی الارب). - دراهم اسجاد، دراهمی که بر آنها صورت اصنام بود که آن راسجده می کردند. (منتهی الارب). و رجوع به اسجاد در همین لغت نامه شود. - دراهم القدره، دراهمی بود که منصور حلاج در حدود سالهای 298- 301 هجری قمری در اهواز و دیه های اطراف آن بهمراه طعام و شراب بین مردم تقسیم می کرد. (از خاندان نوبختی مرحوم عباس اقبال ص 116). - دراهم رباعیات، مأمون، دراهمی سکه کرد به مرو قبل از قتل برادرش امین و آن دراهم مسمی به رباعیات بود و تا زمانی چند آن دراهم رواج و روا بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). - دراهم سودی، نوعی درهم: معاویه امر به ضرب نمود دراهم سودی را که کمتر از شش دانق بود و بعبارت اخری پانزده قیراط یک حبه یا دو حبه کم بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). - دراهم سودیه، دراهم سودی. نوعی درهم: زیادبن ابیه بعضی ازدراهم سودیه را بضرب رسانید و وزن هر ده درهم را هفت مثقال قرارداد و وزن دراهم را بر روی آنها نقش نمود و آن نقود مذکوره جاری مجرای درهم شد. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی)، امروزه، بر مطلق نقود و پول اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به درهم شود
جَمعِ واژۀ دِرهَم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). درمها. سکه های نقره. دراهیم: و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه من الزاهدین. (قرآن 20/12). و او را به بهایی اندک، به چند درهم شمرده شده فروختند، و در اوبی تمایل بودند. عبداﷲ زبیر در مکه به امر حکومت قیام کرد، فرمان داد تا دراهم مستدیر سکه زدند و او اول کسی بود که دراهم را بشکل مدور ضرب نمود و قبل از آن دراهم بی نقش و محکوک الخط و ممسوخ السکه بود و از جهت ترکیب کوتاه و ناصاف، عبداﷲ زبیر مدور گردانید آنرا و بر یک روی درهم ’محمد رسول اﷲ’ و بر روی دیگر آن ’امر اﷲ بالوفاء و العدل’ سکه زدند. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). (برادر عبداﷲ زبیر) مصعب نیز دراهمی در عراق بضرب رسانید و هر ده درهم از آن را هفت مثقال قرار داد. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). دوست به دنیی و آخرت نتوان داد صحبت یوسف به از دراهم معدود. سعدی. مَکس، دراهم که در جاهلیت در بازاراز بایع می گرفتند. (منتهی الارب). - دراهم اسجاد، دراهمی که بر آنها صورت اصنام بود که آن راسجده می کردند. (منتهی الارب). و رجوع به اسجاد در همین لغت نامه شود. - دَراهِم ُالقُدره، دراهمی بود که منصور حلاج در حدود سالهای 298- 301 هجری قمری در اهواز و دیه های اطراف آن بهمراه طعام و شراب بین مردم تقسیم می کرد. (از خاندان نوبختی مرحوم عباس اقبال ص 116). - دراهم رباعیات، مأمون، دراهمی سکه کرد به مرو قبل از قتل برادرش امین و آن دراهم مسمی به رباعیات بود و تا زمانی چند آن دراهم رواج و روا بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). - دراهم سودی، نوعی درهم: معاویه امر به ضرب نمود دراهم سودی را که کمتر از شش دانق بود و بعبارت اخری پانزده قیراط یک حبه یا دو حبه کم بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی). - دراهم سودیه، دراهم سودی. نوعی درهم: زیادبن ابیه بعضی ازدراهم سودیه را بضرب رسانید و وزن هر ده درهم را هفت مثقال قرارداد و وزن دراهم را بر روی آنها نقش نمود و آن نقود مذکوره جاری مجرای درهم شد. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی)، امروزه، بر مطلق نقود و پول اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). و رجوع به درهم شود
ابراهیم خلیل الله : بزرگی که با آسمان همبر است ز نسل براهیم پیغمبر است. فردوسی. نبیرۀ سماعیل پیغمبر است که پور براهیم نیک اختر است. فردوسی. یافت احمد بچهل سال مکانی که نیافت به نود سال براهیم ازآن عشر عثیر. ناصرخسرو. اندیشه کن از حال براهیم وز قربان وان عزم براهیم که برّد ز پسر سر. ناصرخسرو. تمثال تو چون دست براهیم پیمبر مر بتکده ها را در و دیوار شکسته. سوزنی. بت شکن همچو براهیم شو ار میخواهی که ترا آتش سوزنده گلستان گردد. خاقانی. بمعماری کعبه چون دست برد زمانه براهیم پنداشتش. خاقانی. مهد براهیم چه رای اوفتاد نیمه ره آمد دو سه جای اوفتاد. نظامی. زلف براهیم و رخ آتشگرش چشم سماعیل و مژه خنجرش. نظامی. بصحف براهیم ایزد شناس کزان دین کنم پیش یزدان سپاس. نظامی. رجوع به ابراهیم خلیل الله شود.
ابراهیم خلیل الله : بزرگی که با آسمان همبر است ز نسل براهیم پیغمبر است. فردوسی. نبیرۀ سماعیل پیغمبر است که پور براهیم نیک اختر است. فردوسی. یافت احمد بچهل سال مکانی که نیافت به نود سال براهیم ازآن عشر عثیر. ناصرخسرو. اندیشه کن از حال براهیم وز قربان وان عزم براهیم که برّد ز پسر سر. ناصرخسرو. تمثال تو چون دست براهیم پیمبر مر بتکده ها را در و دیوار شکسته. سوزنی. بت شکن همچو براهیم شو ار میخواهی که ترا آتش سوزنده گلستان گردد. خاقانی. بمعماری کعبه چون دست برد زمانه براهیم پنداشتش. خاقانی. مهد براهیم چه رای اوفتاد نیمه ره آمد دو سه جای اوفتاد. نظامی. زلف براهیم و رخ آتشگرش چشم سماعیل و مژه خنجرش. نظامی. بصحف براهیم ایزد شناس کزان دین کنم پیش یزدان سپاس. نظامی. رجوع به ابراهیم خلیل الله شود.
نواری مخصوص که گرد تاج پادشاه ایران بسته میشد، تاج پادشاهی، کلاه مرصع، نوعی گل آذین خوشه ای است منتهی رشد و نمو دم گلهای پایین آن بیشتر است و گلها تقریبا در یک سطح قرار گرفته اند
نواری مخصوص که گرد تاج پادشاه ایران بسته میشد، تاج پادشاهی، کلاه مرصع، نوعی گل آذین خوشه ای است منتهی رشد و نمو دم گلهای پایین آن بیشتر است و گلها تقریبا در یک سطح قرار گرفته اند