معنی جراثیم - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با جراثیم
جراثیم
- جراثیم
- جمع جرثومه، انگل ها، آسال ها بندادها، جوانه ها جمع جرثوم. خانه های مورچه، خاکهای پای درختان، کرمهای ذره بینی میکربها
فرهنگ لغت هوشیار
جراثیم
- جراثیم
- جرثومه ها، اصلها و ریشه های هر چیز بد، ریشه های درخت، میکروب ها، جمعِ واژۀ جرثومه
فرهنگ فارسی عمید
جرایم
- جرایم
- جریمه ها، پولهایی که از مجرمین گرفته می شود، مجازات نقدی، کنایه از مجازات ها، گناه ها، بزه ها، جمعِ واژۀ جریمه
فرهنگ فارسی عمید