رجوع به بدرایی شود، اسب پالانی، یعنی اسبی که برای بارکشی بکار رود. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 189). اسب باری. (ناظم الاطباء). اسب باری. ستور باری. (فرهنگ فارسی معین)
دهی ازبخش هندیجان شهرستان خرمشهر است. 230 تن سکنه دارد. محصول آن غلات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6) ، بدعمل. بدکردار. گمراه. آنکه به کارهای ناشایست پردازد: کدامین بدره از ره برده بودت کدامین دیو تلقین کرده بودت. نظامی. صرف شد آن بدره هوا در هوا مفلس و بدره ز کجا تا کجا. نظامی. - بدره کردن، بدکردار و بدعمل و گمراه کردن: نگه داراز آموزگار بدش که بدبخت و بد ره کند چون خودش. سعدی (بوستان). رجوع به بدراه شود
حالت و چگونگی بیراه، انحراف از راه، (ناظم الاطباء)، گمراهی، (آنندراج)، ضلال، (دهار)، غی، غوایت، (المصادر زوزنی)، ضلالت، کجروی: قالوا تاﷲ انک لفی ضلالک القدیم (قرآن 95/12) : گفتند تو بر همان بیراهی خویشی که پیش از این بودی، (ترجمه تفسیر طبری)، بر او انجمن شد فراوان سپاه بسی کس به بیراهی آمد ز راه، فردوسی، ز بیراهی و کارکرد تو بود که شد روز بر شاه ایران کبود، فردوسی، پرستش کند پیشه و راستی بپیچد ز بیراهی و کاستی، فردوسی، دل شاه تا جاودان شاد باد ز کژی و بیراهی آزاد باد، فردوسی، قائد بخشم جواب داد که نعمت تو سخت بر من بسیار است تا بلهو و شراب می پردازم از این بیراهی هلاک میشوم، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 323)، و عین بیراهی را راه میدانند، (بهاءالدین ولد)، کیست کو بر ما به بیراهی گواهی میدهد گو ببین آن روی شهرآرا و عیب من مکن، سعدی، و هیچ دقیقه ای از ظلم و تعدی و بیراهی نامرعی نگذاشتند، (ذیل جامعالتواریخ ص 249)، - بیراهی کردن، افزونی کردن در بدکاری، (ناظم الاطباء)، کجروی کردن و سرکشی و نافرمانی کردن: آهنگ عراق کن و لر و کرد را که همواره در راهها بیراهی میکنند از راه بردار، (رشیدی)