- در
- مروارید درشت درون، اندرون، در آویختن آنچه از چوب یا آهن و یا از چیز دیگر درست کنند و میان دیوار یا جلو اشکاف یا سر صندوق یا روی چیز دیگر کار بگذارند که باز و بسته شود
معنی در - جستجوی لغت در جدول جو
- در
- درون، اندرون، به سوی، به طرف
آنچه از چوب یا آهن یا چیز دیگر درست کنند و میان دیوار یا جلو اشکاف یا سر صندوق یا روی چیز دیگر کار بگذارند که باز و بسته شود
در اول بعضی مصادر افزوده می شود و معنی کلمه را اندکی تغییر می دهد مثلاً درآمدن، درآوردن، درآویختن، دربردن، در رسیدن، دررفتن، درساختن، درگذشتن
پسوند متصل به واژه به معنای درنده مثلاً پرده در، صفدر
- در
- شیر، لبن
کنایه از فرزند، میوۀ دل، قرّة العین
- در
- پشه
- در
- دره، (کوه)
- در ((دُ رّ))
- مروارید، جمع درر
- در ((دَ رّ))
- شیر، فراوانی شیر، نیکی، نیکی بسیار، غنیمت
- در ((دَ))
- داخل، درون، دربار، فصل (کتاب)، موضوع، مطلب، حرف اضافه
- در
- در آن چه که از چوب یا آهن و غیره سازند و در دیوار و اشکاف و صندوق و جز آن ها کار گذارند و باز و بسته شود
این در و آن در: این طرف و آن طرف، این جا و آن جا
باغ سبز نشان دادن: کنایه از وعده های فریبنده و پوچ دادن
- در
- مروارید درشت
درّ کوهی: در علم زمین شناسی کوارتز
درّ یتیم: مروارید بی مانند و گران بها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دریا، نام فرزند علاالدین عماد شاه، توده بسیار بزرگی از آب شور که بخش وسیعی از زمین را در بر گرفته و کوچکتر از اقیانوس است
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پرنده ای بزرگ و وحشی با پاهای بلند و گردن دراز شبیه لک لک که به صورت گروهی پرواز می کند، نام یکی از صورتهای فلکی
تکذیب کردن
نجاری
سلام
غیر قابل درک، غیر قابل فهم
طی کردن