جدول جو
جدول جو

معنی در

در((دَ))
داخل، درون، دربار، فصل (کتاب)، موضوع، مطلب، حرف اضافه
تصویری از در
تصویر در
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با در

در

در
مروارید درشت درون، اندرون، در آویختن آنچه از چوب یا آهن و یا از چیز دیگر درست کنند و میان دیوار یا جلو اشکاف یا سر صندوق یا روی چیز دیگر کار بگذارند که باز و بسته شود
فرهنگ لغت هوشیار

در

در
درون، اندرون، به سوی، به طرف
آنچه از چوب یا آهن یا چیز دیگر درست کنند و میان دیوار یا جلو اشکاف یا سر صندوق یا روی چیز دیگر کار بگذارند که باز و بسته شود
در اول بعضی مصادر افزوده می شود و معنی کلمه را اندکی تغییر می دهد مثلاً درآمدن، درآوردن، درآویختن، دربردن، در رسیدن، دررفتن، درساختن، درگذشتن
پسوند متصل به واژه به معنای درنده مثلاً پرده در، صفدر
در
فرهنگ فارسی عمید

در

در
در آن چه که از چوب یا آهن و غیره سازند و در دیوار و اشکاف و صندوق و جز آن ها کار گذارند و باز و بسته شود
این در و آن در: این طرف و آن طرف، این جا و آن جا
باغ سبز نشان دادن: کنایه از وعده های فریبنده و پوچ دادن
در
فرهنگ فارسی معین

در

در
مروارید درشت
درّ کوهی: در علم زمین شناسی کوارتز
درّ یتیم: مروارید بی مانند و گران بها
در
فرهنگ فارسی عمید