جدول جو
جدول جو

معنی دبنگ - جستجوی لغت در جدول جو

دبنگ
احمق کودن
تصویری از دبنگ
تصویر دبنگ
فرهنگ لغت هوشیار
دبنگ
((دَ بَ))
احمق، کودن
تصویری از دبنگ
تصویر دبنگ
فرهنگ فارسی معین
دبنگ
گیج
احمق، کودن، کم خرد، ابله، کم عقل، بدخرد، غتفره، خام ریش، چل، گول، لاده، بی عقل، نابخرد، خرطبع، سبک رای، خل، تاریک مغز، انوک، ریش کاو، کاغه، غمر، تپنکوز، گردنگل، کهسله، شیشه گردن، کردنگ، دنگ، فغاک، کانا، دنگل
تصویری از دبنگ
تصویر دبنگ
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درنگ
تصویر درنگ
مکث، صبر، توقف، تامل، تاخیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
سهم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درنگ
تصویر درنگ
تاخیر، دیرکرد، مقابل شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشنگ
تصویر دشنگ
غلاف خوشه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلنگ
تصویر دلنگ
آویخته، آونگان، آویزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
شش یک چیزی، یک قسمت از شش قسمت چیزی، یک ششم چیزی، بهره، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبنه
تصویر دبنه
نواله بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبنگ
تصویر تبنگ
طبق چوبی بقالان و میوه فروشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
قسمتی از چیزی، بخش، بهره، حصه، یک ششم چیزی به ویژه اموال غیرمنقول مانند ملک و زمین، یک ششم درهم، برای مثال دست دراز از پی یک حبه سیم / به که ببرند به دانگی و نیم (سعدی - ۱۱۹)، سهمی از هزینۀ گردش و مسافرت یا تهیۀ خوراک دسته جمعی که هر یک از افراد دسته باید بدهند، در موسیقی نصف یک گام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلنگ
تصویر دلنگ
آویخته، آویزان، آونگ، خوشۀ خرما، بندی که از چوب و علف و شاخه های درخت جلوی آب درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشنگ
تصویر دشنگ
دلنگ، آویخته، آویزان، آونگ، خوشۀ خرما، بندی که از چوب و علف و شاخه های درخت جلوی آب درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبنگ
تصویر لبنگ
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند
چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، دیوک، ارضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبنگ
تصویر تبنگ
طبق چوبی که در آن میوه یا چیز دیگر بریزند، در موسیقی تنبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درنگ
تصویر درنگ
مقابل شتاب، توقف، تاخیر، دیرکرد، سستی، آهستگی، ثبات و آرام
درنگ کردن: دیر کردن، توقف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درنگ
تصویر درنگ
صدایی که از به هم خوردن دو چیز فلزی، بلوری یا چینی برمی آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبنگ
تصویر لبنگ
دیوچه دیوک ارضه: شیاطین گفتند این کار ارضه است یعنی لبنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانگ
تصویر دانگ
((نْ))
بخش، بهره، حصه، قسمی از چیزی، یک ششم چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درنگ
تصویر درنگ
((دِ رَ))
توقف، سکون، آهستگی، کندی، آسایش، راحتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلنگ
تصویر دلنگ
((دِ لَ یا لِ))
آویخته، دلنگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دگنگ
تصویر دگنگ
((دَ گَ نَ))
نوعی چماق زرین که در زمان صفویه و قاجاریه، مأمورین تشریفات به دست می گرفتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دونگ
تصویر دونگ
((دَ وَ))
دروغ، نیرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگ
تصویر بنگ
مخدر
فرهنگ واژه فارسی سره
گردی مخلوط از برگها و سرشاخه های تازه گلدار که شاهدانه میگیرند و بواسطه مواد سمی که دارد مخدر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنگ
تصویر دنگ
صدائی که از بر هم خوردن دو سنگ یا چوب برآید و آلت شالی کوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبن
تصویر دبن
کنام آغل کاز کازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنگ
تصویر دنگ
احمق، کودن، کم خرد، ابله، غتفره، غمر، گول، بدخرد، نابخرد، کاغه، کهسله، انوک، دبنگ، خرطبع، شیشه گردن، سبک رای، خل، ریش کاو، کانا، تپنکوز، لاده، چل، گردنگل، فغاک، دنگل، خام ریش، بی عقل، تاریک مغز، کم عقل، کردنگ برای مثال صد هزاران نام خوش را کرد ننگ / صد هزاران زیرکان را کرد دنگ (مولوی۱ - ۷۸۱)، پریشان خاطر، با پریشان خاطری
صدایی که از بر هم خوردن دو چیز بلند می شود، جرنگ، دنگ دنگ
دستگاهی که با آن شلتوک را می کوبند تا برنج از پوست جدا شود، آلت شالی کوبی، چوب دنگ
دنگ و فنگ: کنایه از دم و دستگاه، بیابرو، جاه و جلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگ
تصویر بنگ
شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود
فنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج، کنودانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگ
تصویر بنگ
((بَ))
شاهدانه، گردی که از کوبیدن برگ ها و سرشاخه های گلدار شاهدانه می گیرند که به خاطر داشتن مواد سمی مخدر است، حشیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنگ
تصویر دنگ
((دَ))
ابله، کودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنگ
تصویر دنگ
((دَ یا دِ))
دستگاه قالی کوبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دبنگوز
تصویر دبنگوز
دبنگ، الدنگ پفیوز تنبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبنگوز
تصویر دبنگوز
((دَ بَ))
دبنگ، الدنگ، پفیوز، تنبل
فرهنگ فارسی معین