جدول جو
جدول جو

معنی دباشین - جستجوی لغت در جدول جو

دباشین
نام دسته ای از غلامان صاحب الزنج. (الکامل بن اثیر ج 7 ص 82)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باوشین
تصویر باوشین
(دخترانه)
پنکه، بادبزن (نگارش کردی: باوهشن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارشین
تصویر بارشین
(پسرانه)
در اصطلاح مردم فارس، درختچه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه، بار درخت، برای مثال پیش گرفته سبد باشتین / هر یک همچو در تیم حکیم (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهاقین
تصویر دهاقین
دهقان ها، رئیس ده ها، کشاورز ها، دهقان ها، جمع واژۀ دهقان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباشیر
تصویر تباشیر
خیزران، گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقه های راست و بلند و برگ هایی شبیه خرما که از ساقۀ بند بند میان تهی آن عصا، چوب دستی و نیزه و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش و از مغز آن ماده ای بنام تباشیر با ترکیب آهک و سیلیس و پتاس با خاصیت تب بر و ضد استفراغ و ضد اسهال خونی تهیه می شود، بامبو، طباشیر، ثلج صینی، نی هندی، ثلج چینی
کنایه از سفیدی
کنایه از سپیده دم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حشاشین
تصویر حشاشین
صبّاحیّه، فرقه ای از اسماعیلیه که از حسن صباح پیروی کرده و گفته میشود در موارد عملیات نظامی حشیش مصرف می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دکاکین
تصویر دکاکین
دکّان ها، مغازه ها، جمع واژۀ دکّان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشیدن
تصویر باشیدن
بودن، ماندن، ایستادن، اقامت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
صورتی از نام شهری در غرجستان که بصورت آبشین و افشین نیز در ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج آمده است و گوید بفاصله یک تیررس در ساحل شرقی مرغاب علیا و بمسافت چهار منزل بالای مروالرود واقع بوده است، رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه محمود عرفان ص 442 شود
صورتی ازنام قریه ای که در ’نزههالقلوب چ لیدن’ بصورت ناشقین، در ولایت قزوین آمده است، (نزههالقلوب جزء3 ص 281)
لغت نامه دهخدا
چوب پاره ها و خاشاک، (آنندراج)، تراشه های چوب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دلنشین
تصویر دلنشین
دلپسند، مرغوب، خوش آیند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حشاش، سبزکیان جمع حشاش. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دکان، کرپه ها دوکان ها سکو بلندی، جایی که کاسب اجناس خود را در آن نهد و فروشد. حجره داد و ستد جمع دکاکین، تخته ای که روی آن نشینند نیمکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشیدن
تصویر باشیدن
ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباشیر
تصویر تباشیر
بشارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبابیج
تصویر دبابیج
جمع دیباج، از ریشه پارسی دبوس ها گرزه های آهنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکشین
تصویر آبکشین
دست برنجن دستبند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباشدن
تصویر جباشدن
داده شدن پیاله شراب بکسی از راه دوستی و تواضع
فرهنگ لغت هوشیار
دباشی: دهبان کسی که بر ده سرباز فرمان میراند فرمانده ده سرباز، سر دسته ده فراش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دیوان، بمعنی اداره و دفتر کار وزارتخانه در قدیم و دفتر محاسبه، دفتر حساب، و بمعنی فراهم آمدن کتب و کتابت و شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاوین
تصویر دیاوین
دواوین، جمع دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه ای که از درخت بر آید بی آنکه گل کند و بهار دهد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع دستان، از پارسی دستان ها داستان ها افسانه ها، پرده های خنیا پرده های موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهاقین
تصویر دهاقین
جمع دهقان، از ریشه دهگانان جمع دهقان. دهگانان دهاقنه، ایرانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکاکین
تصویر دکاکین
((دَ))
جمع دکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهاقین
تصویر دهاقین
((دَ))
جمع دهقان، دهقانان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهباشی
تصویر دهباشی
((دَ))
فرمانده ده سرباز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دواوین
تصویر دواوین
((دَ))
جمع دیوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبکشین
تصویر آبکشین
((کَ))
دست برنجن، دستبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلنشین
تصویر دلنشین
((دِ نِ))
خوش آیند، آن چه در دل نشیند، مؤثر
فرهنگ فارسی معین
((تَ))
ماده ای سفید رنگ که از درون نی هندی گیرند. در گذشته در طب به کار می رفت، اول صبح، اول هر چیزی، خبر خوش، مژده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باشتین
تصویر باشتین
میوه، میوه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلنشین
تصویر دلنشین
مطبوع
فرهنگ واژه فارسی سره
بذر پاشیدن، مقدمه چینی برای فریب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی