جدول جو
جدول جو

معنی تباشیر

تباشیر((تَ))
ماده ای سفید رنگ که از درون نی هندی گیرند. در گذشته در طب به کار می رفت، اول صبح، اول هر چیزی، خبر خوش، مژده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تباشیر

تباشیر

تباشیر
خِیزَران، گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقه های راست و بلند و برگ هایی شبیه خرما که از ساقۀ بند بند میان تهی آن عصا، چوب دستی و نیزه و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش و از مغز آن ماده ای بنام تباشیر با ترکیب آهک و سیلیس و پتاس با خاصیت تب بر و ضد استفراغ و ضد اسهال خونی تهیه می شود، بامبو، طَباشیر، ثَلجِ صینی، نِیِ هِندی، ثَلجِ چینی
کنایه از سفیدی
کنایه از سپیده دم
تباشیر
فرهنگ فارسی عمید

تباشیر

تباشیر
جَمعِ واژۀ تبشیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مژده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بشری. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). و آنرا نظیر نباشد جز تعاشیب الارض و تعاجیب الدهر و تفاطیرالنبات. (از اقرب الموارد). بشارت. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، اوائل صبح. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). اوائل صبح که بدان مژده داده میشود گویند: ’طلعت تباشیر الصبح’. (از اقرب الموارد). روشنایی اول صبح. (شرفنامۀ منیری) (از غیاث اللغات) :
خاتون زمان بدست شبگیر
برداشت ز چهره پردۀ قیر
چشم خوش اختران فروبست
از غمزه بخندۀ تباشیر.
اثیرالدین اخسیکتی.
ز زیر پردۀ گلریز شب سوی خورشید
سحر بچشم تباشیر خنده زد یعنی.
سیف اسفرنگی.
هنگام تباشیر اسفار صباح صیاح نفیر بانگ زفیر برخاست. (جهانگشای جوینی). تا روز دیگر که سپاه سیاه پوش شب از طلایع تباشیر صباح پشت بهزیمت داده... (جهانگشای جوینی).
، اوائل هر چیز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج) (از غیاث اللغات) (فرهنگ نظام) (از شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). و از آن ماده است: ’رأی الناس فی النخل التباشیر’، ای بواکیر. (اقرب الموارد) ، خلطهای روی زمین از وزیدن باد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طرائق علی الارض من آثار الریاح. (قطر المحیط) ، نشان ریش بر پهلوی ستور. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خرمابنان زودرس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). البواکر من النخل. (قطر المحیط) ، رونق و رنگ خرما وقت رسیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الوان النخل اول مایرطب. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

تباشیر

تباشیر
چیزی باشد سفید که از میان نی هندی که بابانس و بنبو گویند برآید. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). چیزی باشد سفیدرنگ مانند استخوان سوخته و آنرا از درون نی هندی برمی آورند که بنبو باشد. (برهان). نام داروی سردمزاج که آنرا بهندی بنسلوخیا گویند. (شرفنامۀ منیری). و آن دوائی باشدسپید قدری مایل به کبودی که از میان نی پیدا شود...و تباشیر دوای سپید که از نی پیدا میشود، فارسی است و طباشیر به طای مطبقه معرب آن است. (غیاث اللغات). صمغی است که از چوب خیزران بیرون می آورند. (فرهنگ نظام). چیزی سپید که از میان نی هندی بیرون آید. (آنندراج) (انجمن آرا). و در دواها بکار برند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ نظام). معرب آن طباشیر است. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ نظام) (از غیاث اللغات). اگر قدری از آن در کوزۀ آب اندازند تشنگی را فرونشاند. (برهان). و آن نیکو رفع عطش کند. (انجمن آرا) (آنندراج). تحثرات سیلیکی که مرکب شده اند از سیلیکات پتاس و سیلیکات آهک و متشکل میشوند در تجویف عقود یک قسم نی هندی موسوم به بنبو و گل سفید و نوع گل و گچ. (ناظم الاطباء). دوایی است که از جوف نی هندی بهم رسد... و گویند چون نی از شدت باریکی بر دیگری بهم میخورد از آنجا آتش برآید و در نیستان افتد، تباشیر بندهای نی است که از خاکستر آن جدا کنند و بهترین آن سپید گردد با اندک تندی و گزیدگی زبان و مغشوش آن که ازاستخوان سر گوسفند میسازند با اندک شوری و بی حدت می باشد... (منتهی الارب ذیل کلمه طباشیر) :
در درد دل دوا ز طبیب امل مجوی
کاندر علاج اوست تباشیرش استخوان.
خاقانی.
هیچ دل گرم را شربت دنیا نساخت
زانکه تباشیر اوست بیشتری استخوان.
خاقانی.
پرنیازی را که هم دل تفته بینی هم جگر
شرب عزلت هم تباشیرش دهد هم ناردان.
خاقانی.
تا نشوی تشنه بتدبیر باش
سوخته خرمن چو تباشیر باش.
نظامی.
کعبه که سجادۀ تکبیر تست
تشنۀ جلاب تباشیر تست.
نظامی.
تنی چو شیر با شکر سرشته
تباشیرش برابر شیر هشته.
نظامی.
رجوع به طباشیر در همین لغت نامه شود، و در هر چیز که بطریق کنایه بیان کنند مراد سفیدی آن چیز است همچو تباشیر صبح که از آن روشنی اول صبح مراد باشد. (برهان). چیزهای سفید را بدان منسوب کنند چنانکه تباشیر صبح مراد روشنی صبح صادق است. (انجمن آرا) (آنندراج) : انوار نجابت... بر تباشیر روی او واضح و آثار... و اقبال در تضاعیف حرکات و سکنات او لایح. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران سال 1272 ص 156). بلکه غرۀ تباشیر لطف ذوالجلال... (جهانگشای جوینی). رجوع به تباشیر صبح شود
لغت نامه دهخدا

طباشیر

طباشیر
خِیزَران، گیاهی پایا از تیرۀ گندمیان ویژگی نواحی گرم و مرطوب با ساقه های راست و بلند و برگ هایی شبیه خرما که از ساقۀ بند بند میان تهی آن عصا، چوب دستی و نیزه و از برگ و پوست آن ریسمان و فرش و از مغز آن ماده ای بنام تباشیر با ترکیب آهک و سیلیس و پتاس با خاصیت تب بر و ضد استفراغ و ضد اسهال خونی تهیه می شود، املایِ دیگر واژۀ تَباشیر، بامبو، نِیِ هِندی، ثَلجِ صینی، ثَلجِ چینی
کنایه از سفیدی
کنایه از سپیده دم
طباشیر
فرهنگ فارسی عمید

طباشیر

طباشیر
تباشیر. یا طباشیر فرنگی. کربتات منیزیم که گرد سفید رنگی است و ضد امتلا معده به کار می رود و نیز جزو گردهای دندانپزشکی مصرف می شود. فرمولش کربنات منیزیم می باشد، یا طباشیر فرنگی مکلس. اکسید منیزیم که در پزشکی به عنوان مسهل به کار میرود و مقدار خوراک آن بین 2 تا 15 گرم در مقداری شربت رقیق است. منیزی کلسینه. یا طباشیر قمی. گل محلاتی. یا طباشیر هندی. نی خیزران
فرهنگ لغت هوشیار

لباشیر

لباشیر
درختچه ایست پیچنده از تیره کتوس ها که در نواحی گرم زمین (از جمله جنوب ایران) میروید. این درختچه جزو گیاهان کائوچوکی است و از شیرابه اش میتوان جهت ساختن کائوچو استفاده کردشتر
فرهنگ لغت هوشیار

تناشیر

تناشیر
سرمشقهای طفلان مکتب. واحد ندارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: ما اشبه خطه بتناشیر الصبیان و هی خطوطهم فی المکتب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا