جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دهاقین

دهاقین

دهاقین
جمع دهقان، از ریشه دهگانان جمع دهقان. دهگانان دهاقنه، ایرانیان
دهاقین
فرهنگ لغت هوشیار

دهاقین

دهاقین
دهقان ها، رئیس ده ها، کشاورز ها، دهقان ها، جمعِ واژۀ دهقان
دهاقین
فرهنگ فارسی عمید

دهاقین

دهاقین
جَمعِ واژۀ دهقان. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ دهقان که معرب دهگان است. (از آنندراج) (از غیاث) .دهاقنه. جَمعِ واژۀ دهقان که به معنی ساکن ده و صاحب ده باشد و اعراب آن را بر ایرانیان اطلاق می کردند اعم از شهری، روستا، زارع و مالک: رستم بن مهر هرمزدمجوسی پیش او (مظفر که مردی عالم بود) اندر شد...و گفت دهاقین را سخنان حکمت باشد ما را از آن چیزی بگوی. (تاریخ سیستان ص 106). پس او (عبیداﷲ ابی بکره) به سیستان شد بر این جمله، و دهاقین و گبرکان سیستان قصد کردند که عاصی گردند. (تاریخ سیستان ص 93).
و انگه چهارتن را در باغ خویش بنهاد
وندر نگار بستان یکسر همه دهاقین.
ناصرخسرو.
فرخی از سیستان بود... و خدمت دهقانی کردی از دهاقین طوس. (چهارمقاله چ معین ص 58). استاد ابوالقاسم فردوسی از دهاقین طوس بود از دیهی که آن دیه را باژ خوانند. (چهارمقاله ص 75).
راز گوید سر او سوی خط آورده چنان
کان بجز صاحب ما عز دهاقین نکند
هنری عز دهاقین که خداوند هنر
بجز او را به خداوندی تعیین نکند.
سوزنی.
و بر دهاقین و غیر ایشان بسی شدت و درشتی کردی پس دهاقین شکایت کردند. (ترجمه تاریخ قم ص 245). و رجوع به دهقان در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا

دهالین

دهالین
جَمعِ واژۀ دهلین، مکانی که میان دروازه و خانه باشد. (آنندراج). اما ظاهراً کلمه مصحف دهالیز است که صاحب آنندراج به این معنی و معانی دیگر دهالیز آورده است. رجوع به دهلیز و دهالیز شود
لغت نامه دهخدا

دهاقان

دهاقان
قصبه ای است از دهستان سمیرم پایین بخش حومه شهرستان شهرضاست در 18هزارگزی باختر شهرضا دارای 6983 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

دساتین

دساتین
جمع دستان، از پارسی دستان ها داستان ها افسانه ها، پرده های خنیا پرده های موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار

دکاکین

دکاکین
جمع دکان، کرپه ها دوکان ها سکو بلندی، جایی که کاسب اجناس خود را در آن نهد و فروشد. حجره داد و ستد جمع دکاکین، تخته ای که روی آن نشینند نیمکت
فرهنگ لغت هوشیار