جدول جو
جدول جو

معنی دامبره - جستجوی لغت در جدول جو

دامبره
دهی جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات واقع در 2000گزی جنوب باختری خمین. هوایی معتدل و 100 سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و چغندرقند و انگور و پنبه است و شغل مردم آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادبرده
تصویر دادبرده
کسی که حکم به سود او داده شده، محکوم له
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامنده
تصویر دامنده
بالارونده، برباددهنده
فرهنگ فارسی عمید
جایی در جلو اتومبیل سمت راست فرمان که به صورت جعبه ساخته شده و در آن پول یا اوراق یا اشیای دیگر می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامبرده
تصویر نامبرده
آنکه نام او در جایی یا در نوشته ای برده شده، ذکر شده، مذکور، نامدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامگاه
تصویر دامگاه
جایی که برای گرفتار ساختن جانوران دام بگذارند، جای دام، برای مثال دلش چون شدی سیر از این دامگاه / در آن خرگه آوردی آرامگاه (نظامی - ۱۰۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داتوره
تصویر داتوره
حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، بخو، تاتوره، تاتوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دسامبر
تصویر دسامبر
ماه دوازدهم از تقویم فرنگی مطابق ۱۰ آذر تا ۱۰ دی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامیده
تصویر دامیده
بالارفته، بربادرفته، بادبرده
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
قدم. پایه.
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام شهری تجارتی است در ناحیۀ باویر آلمان که حدود پنجاه هزارتن جمعیت دارد، این شهرتوسط ساکسن ها در قرن نهم میلادی بنا شده و نخستین کلیسای آنرا شارلمانی برپاکرده است. (از لاروس بزرگ)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ)
تأنیث دابر. پس رو. پس خود. (مهذب الاسماء) ، پس سنب. سپس سم، آخر ریگ توده، هزیمت، بدفالی، پی پاشنۀ مردم، نوعی از بندهای کشتی، چیزی که محاذی آخر خرد گاه چاروا افتد، ناخن که بر بازی ستور برآید، پنجم انگشت که بر پای مرغان برآید برتر از دیگرها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
لیاقت. شأن. درجه. (ناظم الاطباء). اما در مآخذ دیگر که در دسترس بود دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات. واقع در دوهزارگزی جنوب باختری خمین. دارای هوای معتدل و 100 تن سکنه. آب آن از قنات است. محصول آن غلات و چغندرقند و انگور و پنبه و شغل مردم آن زراعت و راه آن مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ / رِ)
چراگاه. (یوشع 19:12 و 21:28 و اول تواریخ ایام:72) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامبرده
تصویر نامبرده
نامدار، مشهور، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامبرهن
تصویر نامبرهن
غیرمدلل نامستدل
فرهنگ لغت هوشیار
روز بیست و دوم بهمن ماه. توضیح گویند هفت سال در ایران باد نیامد در این روز شبانی پیش کسری آمده گفت دوش آن مقدار باد آمده که موی بر پشت گوسفندان بجنبید پس در آن روز نشاطی کردند و خوشحالی نمودند و باین نام شهرت یافت. پارچه ای گرد و کوچک از چوب که هنگام رشتن و چرخانیدن دوک آن را بروی دوک نصب کنند، چرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دابره
تصویر دابره
شکست، مرغوا، پاشنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسامبر
تصویر دسامبر
ماه دوازده فرانسوی میان نوامبر و ژانویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادبره
تصویر دادبره
کسی که حکم بسود او داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بام ره
تصویر بام ره
نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاموره
تصویر صاموره
شیر ترش
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که برای صید جانوران دام گذارند جای دام. یا دامگاه دیو دنیا عالم سفلی. یا دامگاه گرگ دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالبزه
تصویر دالبزه
پرستو، نوعی از وطواط
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غامبوره کاغذ نازک چاکدار که از لرزش آن آوایی بر آید (گویش نایینی)
فرهنگ لغت هوشیار
((بُ))
پارچه ای گرد و کوچک از چوب که هنگام رشتن و چرخاندن دوک آن را به روی دوک نصب کنند، چرخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بادبره
تصویر بادبره
((بَ رِ))
روز بیست و دوم بهمن ماه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادبرده
تصویر دادبرده
((بُ دِ))
کسی که حکم به نفع او داده شده باشد، مقابل داد باخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دامگاه
تصویر دامگاه
جایی که برای شکار کردن جانوران دام گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دالبزه
تصویر دالبزه
((زِ))
پرستو، دالبوز
فرهنگ فارسی معین
((بُ))
صندوق کوچکی در داخل اتومبیل که در سمت راست فرمان تعبیه شده و محل قرار دادن ابزار کوچک و مورد لزوم اتومبیل است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دسامبر
تصویر دسامبر
((دِ مْ بْ))
دوازدهمین ماه فرنگی مطابق آذر و دی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نامبرده
تصویر نامبرده
مشارالیه
فرهنگ واژه فارسی سره
نام مرتعی در حوزه ی کارمزد آلاشت سوادکوه، راهی باریک در
فرهنگ گویش مازندرانی