دامگه، جای دام، آنجاکه دام نهند یا نهاده بود، جای دام کشیدن، (آنندراج)، آنجا که تله گذارند یا گذارده بودند: اهل تمیز و عقل از این دامگاه صعب غافل نیند گرچه بدین دامگه درند، ناصرخسرو، وارهان زین دامگاه غم مرا کآرزوی آشیان می آیدم، خاقانی، زالیست گرگ دل که ترا دنبه می نهد زین دامگاه گرگ فسونگر گذشتنی است، خاقانی، وگستاخ وار پیش دامگاه کودکان پرید، (سندبادنامه چ استانبول ص 335)، با قفس قالب ازین دامگاه مرغ دلش رفته بآرامگاه، نظامی، چون شده ای بستۀ این دامگاه رخنه کنش تا بدر آیی براه، نظامی، یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی بکوی غمزدگان، نظامی، دلش چون شدی سیر از این دامگاه در آن خرگه آوردی آرامگاه، نظامی، هوای لطف تواز بهر صید مرغ دلان ز دامگاه رجا دانۀ گمان برداشت، سیف اسفرنگ، تا هست روی خرمش، دامست زلف پرخمش دلها چو مرغ اندر غمش، از دامگاه آویخته، عطار، ز حرص دانه درین دامگاه نزدیکست که همچو مور ترا بال و پر شود پیدا، صائب، هر مرغ دل که زلف تو میسازدش هلاک از دامگاه حادثه آزاد میکند، خواجه آصفی، حاش الصید، گرداگرد صید درآمدن تا بدامگاه آید، (منتهی الارب)، احواش، گرداگرد صیدبر آمدن تا بدامگاه آید، (منتهی الارب)، کنایه از دنیا نیز هست، - دامگاه خرد، کنایه از دنیاست، - دامگاه دیو، کنایه از دنیا و عالم سفلی است، (برهان)، - دامگاه ستور، دامگاه دیو، عالم سفلی، (برهان)، - دامگاه ستوران، دامگاه دیو، (آنندراج)، بمعنی دامگاه ستورست که جهان فانی و عالم سفلی باشد، (برهان)، - دامگاه غول، دنیا، دامگه غول، دامگاه گرگ، دامگاه دیو، (آنندراج)
محل دادرسی، اداره ای در داگستری که به دادخواست ارباب رجوع رسیدگی و حکم صادر کند محکمه محکمه عدالت عدالتخانه، دخمه (مردگان)، یا دادگاه استان. دادگاهی فوق دادگاه شهرستان که در آن دعوایی را که حکم آن از دادگاه شهرستان صادر شده بعلت اعتراض یکی از طرفین دعوی مورد تجدید نظر قرار میدهد محکمه استیناف. یا دادگاه انتظامی دادگاهی است که در آن به تخلفات قاضیان رسیدگی کند. یا دادگاه بخش دادگاهی که در آن به دعاوی کوچک رسیدگی کند محکمه صلح صلحیه. یا دادگاه شهرستان دادگاهی است فوق دادگاه بخش، محکمه بدایت محکمه ابتدایی