- داربوی
- چوب عود شاخه عود
معنی داربوی - جستجوی لغت در جدول جو
- داربوی
- چوب یا شاخۀ درخت عود، عود، داروی خوش بو که در آتش بریزند،
برای مثال تا صبر را نباشد شیرینی شکر / تا بید را نباشد بویی چو داربوی (رودکی - ۵۱۳)
- داربوی
- چوب عود، شاخه عود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عود، داروی خوشبو که در آتش ریزند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نگهبان نیکی، دارنده نیکی، فرزند ویشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشی، مرکب از دارا + وهو (نیکی)، نام چندتن از پادشاهان هخامنشی
موجودی، آکتیف، ثروت، اموال
آکتیویته
عمل و شغل باربر بردن بار بر دوش و پشت خود، اداره ای که مباشر امور حمل و نقل است اداره حمل و نقل نقلیه
منسوب به باربد آهنگ ساخته باربد
داربوی عود
پرستو، نوعی از وطواط
درختی از تیره سدایبان جزو دسته مرکبات که میوه اش بزرگتر از پرتقال و طعم آن ترش و شیرین است. رنگ میوه اش زرد و داخلش سبز رنگ و دارای پوستی ضخیم میباشد
مرغی که با منقار درخت را سوراخ کند
درختی که آنرا پیوند نکرده باشند، شاخه نو نشانده
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
چوب بند چوب بست
چوب بست، چوب بندی
چوب بزرگی که بدان بام را پوشانند
کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد بند باز ریسمان باز
مکنت، مال، ثروت
مرگ موش، سم الفار، آرسنیک
میوه ای از نوع مرکبات، گرد، بزرگ و نارنجی رنگ با طعم ترش و شیرین و مطبوع
کار و شغل باربر، بار بردن، حمل و نقل، بنگاهی که به حمل و نقل کالا و بار می پردازد
پرنده ای کوچک با پرهای سیاه، سفید، زرد و سبز که با پنجه های خود به تنه و شاخه های درخت می چسبد و حشرات را با منقار از زیر پوست درخت بیرون می آورد و می خورد
داربر، دارشکنک، دارسنب، درخت سنبه
داربر، دارشکنک، دارسنب، درخت سنبه
آنچه از خواسته و کالا که مال انسان باشد، سرمایه، ثروت، تمول، وزارتخانه یا اداره ای که مالیات ها را وصول می کند و به امور درآمد و هزینۀ کشور رسیدگی می کند، مالیه، نوعی از پارچۀ ابریشمی موج دار
جویای کار، بیکاری که کار طلبد
گدار: اسکاف گه بروی گداروی پیر خنگ بی سنگ غرزنی که سرت باد زیر سنگ (سوزنی)
پاک کردن گل و لای (رود قنات و غیره) تنقیه
پرنده ای که بر تنه درختان می نشیند و با منقار محکم و بلند خود از کرم های موجود در آن تغذیه می کند، درخت سنبه، دارشکنک
داربازنده، کسی که روی ریسمان حرکات جالب انجام دهد، بندباز، ریسمان باز
ثروت، مال، داشت، نگه داشت، نگهبانی، پارچه ای ابریشمین رنگارنگ موج دار، وزارتخانه ای که وظیفه اش محاسبه و وصول مالیات می باشد