جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با داربو

داربو

داربو
چوب عود است که بهر بخورش سوزند، (برهان)، رجوع به داربوی شود
لغت نامه دهخدا

داربو

داربو
گاستن داربو، ریاضی دان فرانسوی که در شهر نیم متولد شده است، بین سالهای 1842 و 1918 میلادی زیسته و کار اصلی اوبیشتر در محاسبات هندسی ’بینهایت کوچک’ بوده است
لغت نامه دهخدا

داربر

داربر
پرنده ایست کوچک از راسته بر شوندگان که در همه قاره ها (باستثنای استرالیا) زندگی میکند. پرهایش سیاه و سفید و زرد و سبزاست و مانند طوطی با پنجه از ساقه و شاخه های درخت بالا رود و با منقار خود حشرات را از زیر پوست درخت خارج کند و خورد دار توک درخت سنبه داربر دارشکنک
فرهنگ لغت هوشیار

داربوی

داربوی
چوب یا شاخۀ درخت عود، عود، داروی خوش بو که در آتش بریزند، برای مِثال تا صبر را نباشد شیرینی شکر / تا بید را نباشد بویی چو داربوی (رودکی - ۵۱۳)
داربوی
فرهنگ فارسی عمید