جدول جو
جدول جو

معنی خوشگویی - جستجوی لغت در جدول جو

خوشگویی(خوَشْ / خُشْ)
خوشگوئی. خوش سخنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
کنایه از خنده رویی
کنایه از مهربانی
گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رو بودن، ابرو فراخی، بشاشت، تبذّل، تحتّم، انبساط، بشر، تازه رویی، روتازگی، مباسطت، مباسطه، هشاشت، طلاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشگویی
تصویر پیشگویی
بیان اخبار و حوادث پیش از وقوع آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوشنویس
تصویر خوشنویس
آنکه خط را به زیبایی می نویسد، خطاط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوشگوار
تصویر خوشگوار
ویژگی خوراکی که زود هضم می شود
فرهنگ فارسی عمید
خوش سخنی، خوب گفتاری، نکوسخنی، حسن مقال، شیرین زبانی، (یادداشت بخط مؤلف) :
خوبگویی ای پسر بیرون برد
از میان ابروی دشمنت چین،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
خوش سخنی. خوش گفتاری. خوش زبانی. خوشگویی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
بشاشت. طلاقت وجه. خندانی. خندان روئی:
و آنکه زاده بود به خوشخوئی
مردنش هست هم به خوشروئی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
خوشخوئی. حالت و چگونگی خوشخوی:
چو جم دید او را بدان نیکویی
بدان خوشزبانی وآن خوشخویی.
فردوسی.
رجوع به خوشخوی و خوشخو شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
حالت بوی خوش داشتن. خوشبوئی. (یادداشت مؤلف) :
تیره روانت علم کند روشن
گنده تنت چو مشک بخوشبویی.
ناصرخسرو.
بخوشبویی خاک افتادگان
بخوشخویی طبع آزادگان.
نظامی.
رجوع به خوشبوئی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ خوا / خا دَ / دِ)
خوش سخن. خوش زبان. خوشگو: و چون سخن گوید خوش سخن و خوشگوی و خوش زبان و خوش آواز باشد. (ترجمه طبری بلعمی).
تا ز بر سرو کند گفتگوی
بلبل خوشگوی به آواز زار.
منوچهری.
تو بدو گوی که ای بلبل خوشگوی میاز.
منوچهری.
کاحسنت زهی ندیم خوشگوی
آزادترین نسیم خوشبوی.
نظامی.
عشرت خوش است و بر طرف جوی خوشتراست
می بر سماع بلبل خوشگوی خوشتر است.
سعدی (بدایع).
ای گل خوشبوی من یاد کنی بعد ازین
سعدی بیچاره بود بلبل خوشگوی من.
سعدی (بدایع).
خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهد
لاجرم بلبل خوشگوی دگر بازآید.
سعدی.
مردی ظریف و خوشگوی بود. (ترجمه محاسن اصفهان).
دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست
تا بقول و غزلش ساز نوایی بکنیم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوشرویی
تصویر خوشرویی
عمل خوشرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشگویی
تصویر پیشگویی
عمل پیشگو کهانت غیب گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشقولی
تصویر خوشقولی
پیمان پادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشگوار
تصویر خوشگوار
غذایی که بسهولت هضم گردد گوارا، لذیذ خوش مزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشگواری
تصویر خوشگواری
گوارایی، لذیذی خوش مزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشنویس
تصویر خوشنویس
کسی که خط نیک از روی تعلیم نویسد، خطاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشنویسی
تصویر خوشنویسی
خوش خطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشبویی
تصویر خوشبویی
دارای بوی خوش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشخویی
تصویر خوشخویی
خوش اخلاقی نیکخویی مقابل بدخویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشگوار
تصویر خوشگوار
((~. گُ))
خوش مزه، گوارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوشنویس
تصویر خوشنویس
((~. نِ))
خطّاط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زورگویی
تصویر زورگویی
استعمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خودشویی
تصویر خودشویی
استحمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوشنویسی
تصویر خوشنویسی
خطاطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوشنویس
تصویر خوشنویس
خطاط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوشبویه
تصویر خوشبویه
عطر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوشنودی
تصویر خوشنودی
رضایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشگویی
تصویر پیشگویی
Prophecy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
Geniality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیشگویی
تصویر پیشگویی
пророчество
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
добродушие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیشگویی
تصویر پیشگویی
Prophezeiung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش رویی
تصویر خوش رویی
Genialität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیشگویی
تصویر پیشگویی
пророцтво
دیکشنری فارسی به اوکراینی