- خورنگاه
- کاخ با شکوه کوشک با جلال
معنی خورنگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- خورنگاه
- جای طعام خوردن، اتاق ناهارخوری، قسمتی از کاخ یا کوشک که جای غذا خوردن پادشاه و کسان او بوده است
- خورنگاه ((خُ رَ))
- کاخ باشکوه، نام قصر باشکوهی در جده که به دستور پادشاه آن نعمان برای بهرام گور ساخته شد، خورنق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوربین
خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند
کاخ با شکوه کوشک با جلال
خورنگاه، برای مثال خواهی که در خورنگه دولت کنی طواف / برخیز از این خرابۀ نادلگشای خاک (خاقانی - ۲۳۷)
گزارشگر، نودادنویس
محل صدور، مخرج
فاکس، فکس
پارکینگ
جنگ گاه، رزم گاه، معرکه
نویسنده خبر، خبرنگارنده
جای استراحت و لمیدن
رزمگاه، میدان جنگ، جای نبرد
نگارندۀ صور، صورت نگار، مصور، نقاش، برای مثال صورنگار حدیثم ولی هر آن صورت / که جان در او نتوانم نمود ننگارم (خاقانی - ۲۸۸)
جای خوابیدن، اتاق خواب، تخت خواب، رخت خواب
کسی که اخباری کسب میکند و برای روزنامه یا مجله می نویسد
صورت نگار مصور نقاش
نابینا کور اعمی. یا کور چشم حریر. (بقلب اضافه)، نوعی پارچه ابریشمی
میدان جنگ، عرصه کارزار، آوردگه
جایی که کشاورزان در آن جا غله خود را خرمن می کنند
((نِ))
فرهنگ فارسی معین
فکس، دورنگار (واژه فرهنگستان)، دستگاهی برای مخابره تصویر نامه و اسناد و آن چه روی کاغذ آمده باشد، دورنویس، نمابر، پست تصویری، فاکس
Correspondent, Journalist
Dormitory
корреспондент , журналист
общежитие
Korrespondent, Journalist
Schlafsaal
гуртожиток
кореспондент , журналіст
korespondent, dziennikarz