جدول جو
جدول جو

معنی خودشکن - جستجوی لغت در جدول جو

خودشکن(چَ / چِرَ / رِ دَ / دِ)
کسی که از فروتنی خویشتن را شکند. (آنندراج). فروتنی کننده. (غیاث اللغات). آنکه نفس را بفروتنی ریاضت کند (یادداشت مؤلف) :
ندارد استخوان خودپرستان مغز آگاهی
جهان پوچ را گر مست مغزی خودشکن دارد.
صائب (از آنندراج).
در همه روی زمین میشود انگشت نمای
هرکه چون مه بتمامی شود از خودشکنان.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خودبین
تصویر خودبین
کسی که فقط خود را می بیند و به دیگران توجه ندارد، مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خویشتن
تصویر خویشتن
خویش، خود شخص، نفس، شخصیت، ذات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادشکن
تصویر بادشکن
ویژگی هر دارویی که نفخ شکم را برطرف می کند، بادبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
خود را کشتن، عمل ارادی شخص برای کشتن خود، انتحار، کنایه از کوشش بسیار در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردشکن
تصویر گردشکن
استخوانی که کاملاً شکسته و از جای اصلی خود جدا شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(شُ تَ / تِ)
ترد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خربق سیاه... زودشکن باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). بورۀ ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ دِ)
خود ایشان
لغت نامه دهخدا
تصویری از بادشکن
تصویر بادشکن
داروئی که نفخ معده را بنشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
خود را بوسیله ای کشتن انتحار، کار زیاد کردن کوشش بسیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
مغرور متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشتن
تصویر خویشتن
شخصیت ذات: (خویشتن خویش را دژم نتوان کرد)، ضمیر مشترک برای اول شخص و دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع خویش: (در دفتر خویشتن نوشت) (در کارنامه خویشتن دیدند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشان
تصویر خویشان
اقوام، منسوبان، اقرباء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویشتن
تصویر خویشتن
((تَ))
شخصیت، ذات، ضمیر مشترک برای اول، دوم و سوم شخص مفرد و جمع
فرهنگ فارسی معین
((قَ شِ کَ))
ابزاری به صورت تیشه کوچک یا گازانبر با لبه های تیز برای شکستن قند، ابزاری بیشتر چکش مانند که با آن قند را به تکه های کوچک تقسیم می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بادشکن
تصویر بادشکن
((ش ِ کَ))
دارویی که نفخ شکم بنشاند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودکشی
تصویر خودکشی
((~. کُ))
خود را به وسیله ای کشتن، انتحار، کار زیاد کردن، کوشش بسیار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خویشان
تصویر خویشان
اطرافیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
Egotistical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
égocentrique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
אגואיסטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
स्वार्थी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egois
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
ตัวเอง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egoïstisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egoísta
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egotista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egoista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
自私的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egoistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
егоїстичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
egoistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
эгоистичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
自己中心的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی