جدول جو
جدول جو

معنی خودتاب - جستجوی لغت در جدول جو

خودتاب
(چُ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
بدور خود پیچ خورنده بی تاب دادن. آنچه بخود می پیچد بدون آنکه آنرا تاب دهند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خودتراش
تصویر خودتراش
آلتی کوچک با تیغ تیز برای تراشیدن ریش و موهای بدن، مدادتراش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوددار
تصویر خوددار
کسی که خود را از انجام کارهای ناپسند نگه می دارد، بردبار، شکیبا، خویشتن دار
فرهنگ فارسی عمید
کسی که در کارها به رای و نظر دیگران توجه نمی کند و به میل خود عمل می کند، خودسر، مستبد
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی کسی که کردار و رفتار خود را می ستاید و از فضلیت و برتری خود صحبت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
ویژگی دستگاهی که بدون نیاز به انسان کار خود را انجام می دهد، اتوماتیک، کنایه از کسی که بدون دستور دیگران کارهای مربوط به خود را خوب انجام می دهد، نوعی قلم استوانه ای شکل حاوی جوهر غلیظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودکام
تصویر خودکام
خودرای، کسی که به کام و مراد یا آرزوی خود رسیده است، کامروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودساز
تصویر خودساز
آنکه صورت یا سیرت خود را آراسته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زودیاب
تصویر زودیاب
زودیابنده، تیزهوش، هوشیار، باهوش، تیزفهم، تندفهم، برای مثال همی بود تا زرد گشت آفتاب / نشست از بر بارۀ زودیاب (فردوسی - ۶/۴۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
(خوَرْ / خُرْ)
برآفتاب. آفتاب رو. خورگاه در تداول مردم دیلمان. (یادداشت مؤلف). خورنگاه
لغت نامه دهخدا
(خوَ /خُ دِ)
شما. نفس شما. ذات شما. جمع واژۀ خودت
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ)
عمل پیچیدن بخود بدون تابیدن. تابیدن بدون پیچاندن
لغت نامه دهخدا
قسمی نانخورش که از گوشت سازند آبگوشت: و حشو ها نرم باید چون کشکاب از گوشت بزغاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مو تاب
تصویر مو تاب
کسی که ریسمان مویین تابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تونتاب
تصویر تونتاب
آتش انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودرای
تصویر خودرای
آنکه بفکر خود کار کند و به رای دیگران اعتنانکند خودسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودیاب
تصویر زودیاب
تیز فهم، تیز هوش، سریع الانتقال
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بکام و میل خود رسیده باشد خود سر خود رای، هوی پرست هوس جوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
آنچه پیش خود کار میکند و احتیاج بمراقبت ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودکام
تصویر خودکام
خودسر، خودرای، هوی پرست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
دستگاه و آلتی به خودی خود کار می کند، اتوماتیک، مداد خودنویس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودرای
تصویر خودرای
((~. رَ))
آن که به فکر خود کار کند و به رأی دیگران اعتنا نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوددار
تصویر خوددار
بردبار، شکیبا، کسی که خود را از انجام عمل ناپسند نگه می دارد، خویشتن دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودتراش
تصویر خودتراش
((~. تَ))
اسبابی که با آن ریش و سبیل را می تراشند، ماشین اصلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زودیاب
تصویر زودیاب
تیزهوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودکار
تصویر خودکار
اتوماتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نورتاب
تصویر نورتاب
آباژور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خودستا
تصویر خودستا
Rakish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خودستا
تصویر خودستا
развратный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خودستا
تصویر خودستا
anstößig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خودستا
تصویر خودستا
розпусний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خودستا
تصویر خودستا
rozwiązły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خودستا
تصویر خودستا
不拘一格的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خودستا
تصویر خودستا
desinibido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خودستا
تصویر خودستا
libertino
دیکشنری فارسی به ایتالیایی