جدول جو
جدول جو

معنی خوانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

خوانیدن
(گُ هََ دَ)
قرائت کردن. خواندن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 400) ، خواندن فرمودن، صدا کردن، آواز خواندن، دعوت کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوابنیدن
تصویر خوابنیدن
خواباندن، کسی را خواب کردن، به خواب بردن، بستری کردن، مجبور یا کمک به دراز کشیدن دیگری کردن، متوقف یا تعطیل کردن، سپردن چیزی به جایی برای تعمیر آن، خم کردن به حالت افقی مثلاً پشت کفشش را خوابانده بود، آرام کردن، قرار دادن چیزی در یک مایع برای تغییر ویژگی آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
به خواب رفتن، خفتن، کنایه از آرام شدن، آرام گرفتن، دراز کشیدن، کنایه از بستری بودن، کنایه از انباشته شدن، کنایه از متوقف یا تعطیل شدن، کنایه از راکد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوانیدن
تصویر نوانیدن
جنبانیدن، به جنبش درآوردن، به ناله وزاری درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمانیدن
تصویر خمانیدن
خماندن، خم کردن، خم دادن، کج کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوشانیدن
تصویر خوشانیدن
خشک کردن خشکانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی یا جانوری را بدویدن وا داشتن اسب را بتاخت در آوردن، بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
حرکت دادن، جنبانیدن، خرامانیدن، لرزانیدن، بناله درآوردن، جنبیدن، به خود، تنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورانیدن
تصویر خورانیدن
بخوردن واداشتن غذا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی را خواب کردن بخواب (طبیعی یا مصنوعی) بردن، باعث زانو زدن گشتن: (ساربان شتر را خوابانید)، تعطیل کردن (کارخانه و مانندآن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
استراحت کردن، خسبیدن، خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواهیدن
تصویر خواهیدن
خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
خم کردن، کج گردانیدن، تقلید کردن، گفتگو و حرکات و سکنات مردم بطریق مسخرگی، تقلید از حرکات و اقوال
فرهنگ لغت هوشیار
فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار سوزن و غیره دربدن یا در جسمی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشانیدن
تصویر خشانیدن
بدندان ریش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانیدن
تصویر روانیدن
فرستادن ارسال، جاری ساختن، رایج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشانیدن
تصویر خشانیدن
((خَ دَ))
با دندان زخم کردن، خاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوانیدن
تصویر نوانیدن
((نَ دَ))
جنباندن، به گریه و ناله درآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوانیدن
تصویر دوانیدن
((دَ دَ))
کسی یا جانوری را به دویدن واداشتن، اسب را به تاخت درآوردن، بیرون کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خورانیدن
تصویر خورانیدن
((خُ دَ))
به خوردن واداشتن، خوراندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلانیدن
تصویر خلانیدن
فرو کردن، فرو کردن چیزی باریک و نوک تیز، خلاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمانیدن
تصویر خمانیدن
((خَ دَ))
خم کردن، کج گردانیدن، خماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
((خا دَ))
به خواب رفتن، آرام گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوشانیدن
تصویر خوشانیدن
((خُ دَ))
خشک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
Sleep
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
dormir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
спать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
schlafen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
спати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
spać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
睡觉
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
dormir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
dormire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
dormir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خوابیدن
تصویر خوابیدن
slapen
دیکشنری فارسی به هلندی