جدول جو
جدول جو

معنی خواندگی - جستجوی لغت در جدول جو

خواندگی(خوا / خا دَ / دِ)
قرائت. (ناظم الاطباء) ، دعوت. طلب، قبول کردن کودکی را بجای فرزند. (ناظم الاطباء). کسی را که نسبت و خویشی ندارد خویش گرفتن، چون: برادرخواندگی، پسرخواندگی، خواهرخواندگی، دخترخواندگی، مادرخواندگی
لغت نامه دهخدا
خواندگی
سواد
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خربندگی
تصویر خربندگی
شغل و عمل خربنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوزندگی
تصویر دوزندگی
خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، دوخت و دوز، خیاطت، درزی گری
پیشۀ دوزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوانندگی
تصویر خوانندگی
شغل و عمل آواز خوان، آواز خوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواهندگی
تصویر خواهندگی
خواستار بودن، خواهنده بودن، خواستاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواندنی
تصویر خواندنی
کتاب یا نوشته ای که شایستۀ خواندن باشد، قابل خواندن، خوانا
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ نُ دَ / دِ)
خوشنودی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا هََ دَ / دِ)
حالت و چگونگی خواهنده، خواستاری دختربزنی. خواستگاری. (یادداشت بخط مؤلف) :
چنین داد پاسخ بدو مرد پیر
که ای شاه گوینده و یادگیر
بدانگه کجا مادرت را ز چین
فرستاد خاقان به ایران زمین
بخواهندگی من بدم پیشرو
صدوشصت مرد از دلیران گو.
فردوسی.
، سؤال. کدیه. گدائی، حب، اراده، میل. رغبت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / رَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی خورنده:
ازبیخورشی تنم فسرده ست
نیروی خورندگیش مرده ست.
نظامی.
، لیاقت. سزاواری. شایستگی. تناسب
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ)
چیزی که سزاوار و شایستۀ خواندن باشد و خواندن وی مطلوب بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا نَنْ دَ / دِ)
سرودگویی. نغمه سرایی. آوازخوانی. تغنی. (ناظم الاطباء) ، قرائت. (یادداشت بخط مؤلف) ، صفت خواننده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بَ دَ / دِ)
حالت خوابیدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، جهت و میل پارچۀ پرزه دار که پرزه هایش در آن جهت قرار می گیرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشایندگی
تصویر خشایندگی
حالت خوش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شویندگی
تصویر شویندگی
غسل و شستشوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوازدگی
تصویر هوازدگی
سرما خوردگی زکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسندگی
تصویر پوسندگی
چگونگی و حالت پوسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواندگار
تصویر خواندگار
مالک صاحب، پادشاه، خدا ا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوندگی
تصویر تاوندگی
تابندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوزندگی
تصویر دوزندگی
خیاطی، سوزنکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبنندگی
تصویر خبنندگی
عمل خوابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواندنی
تصویر خواندنی
چیزی که شایسته خواندن باشد قابل قرائت: کتاب خواندنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوانندگی
تصویر خوانندگی
نغمه سرائی، آواز خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواهندگی
تصویر خواهندگی
خواهش درخواست، خواستاری خواستگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواندنی
تصویر خواندنی
((خا دَ))
چیزی که شایسته خواند باشد، قابل قرائت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خربندگی
تصویر خربندگی
((خَ بَ دِ))
نگهبانی از خر، کرایه دادن خر
فرهنگ فارسی معین
خنیاگری، سرودخوانی، قوالی، نغمه خوانی، نغمه گری
متضاد: مرثیه خوانی، نوحه خوانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خوارشدگی
تصویر خوارشدگی
Abasement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوارشدگی
تصویر خوارشدگی
приниження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوارشدگی
تصویر خوارشدگی
屈辱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوارشدگی
تصویر خوارشدگی
poniżenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوارشدگی
تصویر خوارشدگی
Erniedrigung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوارشدگی
تصویر خوارشدگی
унижение
دیکشنری فارسی به روسی
بی سوادی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از خوارشدگی
تصویر خوارشدگی
humilhação
دیکشنری فارسی به پرتغالی