جدول جو
جدول جو

معنی دوزندگی

دوزندگی
خیّاطی، عمل دوختن لباس یا چیز دیگر، دوخت و دوز، خیاطت، درزی گری
پیشۀ دوزنده
تصویری از دوزندگی
تصویر دوزندگی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دوزندگی

سوزندگی

سوزندگی
حرقت و حدت و احساس غیرطبیعی از برخورد آتش. (ناظم الاطباء). عمل و اثر هر چیز سوزان:
ز سوزندگی راه بخشش گرفت.
نظامی.
رجوع به سوزان شود
لغت نامه دهخدا

دوسندگی

دوسندگی
چفسندگی. چسفندگی. لزجت. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوسانیدن و دوسیدن شود
لغت نامه دهخدا

دوندگی

دوندگی
حالت و چگونگی دونده. (یادداشت مؤلف). دویدگی و تک و دو. (ناظم الاطباء). قِمصی ّ،سخت دوندگی. (منتهی الارب). و رجوع به دونده و دویدن شود، کوشش. (ناظم الاطباء). سعی و تلاش. جد و جهد رفت و آمد و تلاش بسیار برای وصول طلب و امثال آن، برای فلان مقصود دوندگی بسیار کرد. پس از شش ماه دوندگی نصف طلب را وصول کرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا