جدول جو
جدول جو

معنی خوازه - جستجوی لغت در جدول جو

خوازه
خواهش میل، چوب بندی که برای جشن و چراغانی سازند طاق نصرت، کوشک و قبه ای از گلها و ریاحین که برای مراسم عروسی و جشن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
خوازه
نوعی چوب بست برای چراغانی و آذین بندی، طاق نصرت، برای مثال منظر او بلند چون خوازه / هریکی زو به زینتی تازه (عنصری - ۳۶۹)
تصویری از خوازه
تصویر خوازه
فرهنگ فارسی عمید
خوازه
((خا زِ))
طاق نصرت، چوب بستی برای چراغانی و آذین بندی، قبه ای از گل ها و ریاحین، خواهش، میل
تصویری از خوازه
تصویر خوازه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوازه
تصویر آوازه
معروفیت، شهرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خواجه
تصویر خواجه
آقا
فرهنگ واژه فارسی سره
صوت آوا آواز، نغمه ترانه نوا، هر یک از دستگاههای اصلی موسیقی، خبر آگاهی اطلاع، صیت شهرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوازه
تصویر جوازه
هاون کوچک سنگین یا چوبینمهراس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرازه
تصویر خرازه
مشک دوزی، موزه دوزی، مورش فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
خوردنی، طعامی که مقوی بدن شود، در ترکیب بمعنی (خوارنده) (خورنده) آید: شرابخواره میخواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواجه
تصویر خواجه
کد خدا، رئیس خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوازه
تصویر آوازه
صیت، شهرت، برای مثال به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان / سه کس برند رسول و غریب و بازرگان (سعدی - ۷۵۱)، بانگ، صوت، نغمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواجه
تصویر خواجه
مردی که خایه اش را کشیده باشند، خصی، مردی با این ویژگی که در حرم سرا یا اندرونی بزرگان خدمت می کرده، صاحب، بزرگ، آقا، مهتر، سرور، خداوند، مال دار، دولتمند، شیخ
فرهنگ فارسی عمید
چوبدستی باشد که گاو و خر دیگر ستوران را بدان دانند: دوستان را بیافتی بمراد سر دشمن نکوفتی بگواز. (فرخی)، واحد طول معادل ذراع: در ازای از گواز های ما، هاون چوبین جواز. تخم مرغ نیم پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوازه
تصویر آوازه
((زِ))
صیت، شهرت، صوت، آوا، نغمه، ترانه، شایعه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواجه
تصویر خواجه
((خا جِ))
بزرگ، سرور، مالدار، دولتمند، اخته، مردی که خایه اش را کشیده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوازه
تصویر گوازه
((گُ زَ یا زِ))
تخم مرغ نیم پخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خازه
تصویر خازه
خمیرکرده، سرشته، گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواه
تصویر خواه
خواهنده، آرزومند، طالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خازه
تصویر خازه
سرشته، خمیرکرده، گلی که به دیوار می مالند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواه
تصویر خواه
خواستن، پسوند متصل به واژه به معنای خواهنده مثلاً آزادی خواه، بدخواه، خودخواه، دادخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خازه
تصویر خازه
((زِ))
سرشته، خمیر کرده، گلی که مخصوص مالیدن به دیوار بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواه
تصویر خواه
((خا))
امر و ریشه خواستن، در برخی ترکیبات به معنی خواهنده آید، خیرخواه، هواخواه، در بعضی کلمات به معنی خواسته آید، دلخواه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوازه گر
تصویر خوازه گر
خواستگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوازه زدن
تصویر خوازه زدن
ساختن خوازه (دختر) خواهشگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوازه گر
تصویر خوازه گر
خواستگار، برای مثال می رسیدش از سوی هر مهتری / بهر دختر دم به دم خوازه گری (مولوی۱ - ۸۵۸)
فرهنگ فارسی عمید