طعامی که مقوی بدن باشد. (ناظم الاطباء) : چو قرصۀ جو و سرکه نمیرسد بمسیح کجا رسد بحواری خواره و حلوا؟ خاقانی. همکاسگی ّ ذره بس فخر نیست او را کز خور خواره آمد وز ماه نو حلالش. خاقانی. ، دستور. رسم. قاعده. قانون، قالبی که بناها بر بالای آن طاق و گنبد سازند. (ناظم الاطباء) ، چوب بندی. داربست. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)