دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. با 924 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران و میوۀ باغ است. شغل اهالی زراعت و راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان القورات بخش حومه شهرستان بیرجند. با 924 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران و میوۀ باغ است. شغل اهالی زراعت و راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
خار، هر یک از زائده های نوک تیزی که در شاخه های بعضی درختان و گیاهان می روید برای مثال تن خنگ بید ارچه باشد سپید / به تری و نرمی نباشد چو بید (رودکی - ۵۴۲)
خار، هر یک از زائده های نوک تیزی که در شاخه های بعضی درختان و گیاهان می روید برای مِثال تن خنگ بید ارچه باشد سپید / به تری و نرمی نباشد چو بید (رودکی - ۵۴۲)
دهی است از دهستان خنگشت از بخش مرکزی شهرستان آباده. با 400 تن سکنه، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی قالی بافی و یک باب دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان خنگشت از بخش مرکزی شهرستان آباده. با 400 تن سکنه، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی قالی بافی و یک باب دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام یکی از دهستانهای دوازده گانه بخش مرکزی شهرستان آباده است بحدود و مشخصات زیر: شمال کوههای مشکان و دلونظر و کوه سیب. باختر دهستان شهرمیان (جلگۀ تهران) جنوب ارتفاعات احمدآباد و کوه لاله گون. خاور دهستان قنقری علیا. موقعیت کوهستانی است. این دهستان در جنوب بخش واقع و رود خانه شادکام از وسط آن جاری و بدریاچۀ کوچک کافتر میریزد. هوای آن معتدل مایل بسردی و آب مشروب و زراعتی از چشمه سارها وقنوات تأمین می گردد. محصولات آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی قالی بافی است. این دهستان از 8 آبادی تشکیل شده و نفوس در حدود 1400 تن و قراء مهم آن عبارتند از: خنگشت که مرکز دهستان است، نظام آباد، علی آباد، کافتر و حسین آباد در شمال و شمال باختری دهستان طایفۀ شش بلوکی قشقائی و باصری خمسه از ایل عرب و در اطراف قریۀ خنگشت طایفۀ کردشولی عرب ییلاق می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام یکی از دهستانهای دوازده گانه بخش مرکزی شهرستان آباده است بحدود و مشخصات زیر: شمال کوههای مشکان و دلونظر و کوه سیب. باختر دهستان شهرمیان (جلگۀ تهران) جنوب ارتفاعات احمدآباد و کوه لاله گون. خاور دهستان قنقری علیا. موقعیت کوهستانی است. این دهستان در جنوب بخش واقع و رود خانه شادکام از وسط آن جاری و بدریاچۀ کوچک کافتر میریزد. هوای آن معتدل مایل بسردی و آب مشروب و زراعتی از چشمه سارها وقنوات تأمین می گردد. محصولات آنجا غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی قالی بافی است. این دهستان از 8 آبادی تشکیل شده و نفوس در حدود 1400 تن و قراء مهم آن عبارتند از: خنگشت که مرکز دهستان است، نظام آباد، علی آباد، کافتر و حسین آباد در شمال و شمال باختری دهستان طایفۀ شش بلوکی قشقائی و باصری خمسه از ایل عرب و در اطراف قریۀ خنگشت طایفۀ کردشولی عرب ییلاق می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
سوراخ که نشانۀ تیر باشد. (برهان قاطع). سوراخهای خرد. این کلمه در اردبیل هنوز متداول است. (یادداشت بخط مؤلف). تکوک. فرجه. سوراخ. (از آنندراج) : چون دیلمان زره پوش شاه و ترکانش به تیر و زوبین بر پیل ساخته خنگال درست گویی شیران آهنین چرمند همی جهانند از پنجه آهنین چنگال. عسجدی. ، قطعه های خرد. (یادداشت بخط مؤلف) : حسین آقا می الدرو پدلر خنگال خنگال دو قریوپدلر. (یادداشت از مؤلف)
سوراخ که نشانۀ تیر باشد. (برهان قاطع). سوراخهای خرد. این کلمه در اردبیل هنوز متداول است. (یادداشت بخط مؤلف). تکوک. فرجه. سوراخ. (از آنندراج) : چون دیلمان زره پوش شاه و ترکانش به تیر و زوبین بر پیل ساخته خنگال درست گویی شیران آهنین چرمند همی جهانند از پنجه آهنین چنگال. عسجدی. ، قطعه های خرد. (یادداشت بخط مؤلف) : حسین آقا می الدرو پدلر خنگال خنگال دو قریوپدلر. (یادداشت از مؤلف)
کسی را گویندکه در جمیع چیز عاجز باشد و از او کاری برنیاید. این لغت از توابع است، یعنی خنگ را بی لوک و لوک را بی خنگ به این معنی نمیگویند. (برهان قاطع) : خانه تنگ و در آن جان خنگ و لوک کرد تا ویران کند خانه ملوک. مولوی. خنگ و لوکم چون جنین اندر رحم نه مهه گشتم شد این نقلان بهم. مولوی
کسی را گویندکه در جمیع چیز عاجز باشد و از او کاری برنیاید. این لغت از توابع است، یعنی خنگ را بی لوک و لوک را بی خنگ به این معنی نمیگویند. (برهان قاطع) : خانه تنگ و در آن جان خنگ و لوک کرد تا ویران کند خانه ملوک. مولوی. خنگ و لوکم چون جنین اندر رحم نه مهه گشتم شد این نقلان بهم. مولوی
جوشن را گویند. و آن سلاحی است برای حفظ بدن که در روز جنگ پوشند. (انجمن آرای ناصری) : به پیش خدنگش چه سندان چه سوسن بپای خلنگش چه اعلی چه اسفل تو گویی که شیداست بر چرخ پویان چو بر خنگ جوشنده پوشیده خنگل. ؟ (از انجمن آرای ناصری). ، قسمی شتر است. (یادداشت بخطمؤلف) : هزار اشتر بختی و خنگلی دو صد اسب تاتاری و چرغلی. اسدی. آن تجمل ز وی جمل نکشد خنگل و بیسراک و الوانه. سوزنی. گر بدان کز طبع من زاید بوی راضی رسد کاروان بر کاروان و خنگلی بر خنگلی حاصل آن دان گر پسند آید ترا اشعار من یکدم از گفتن بیاسایم بود بیحاصلی. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 485)
جوشن را گویند. و آن سلاحی است برای حفظ بدن که در روز جنگ پوشند. (انجمن آرای ناصری) : به پیش خدنگش چه سندان چه سوسن بپای خلنگش چه اعلی چه اسفل تو گویی که شیداست بر چرخ پویان چو بر خنگ جوشنده پوشیده خنگل. ؟ (از انجمن آرای ناصری). ، قسمی شتر است. (یادداشت بخطمؤلف) : هزار اشتر بختی و خنگلی دو صد اسب تاتاری و چرغلی. اسدی. آن تجمل ز وی جمل نکشد خنگل و بیسراک و الوانه. سوزنی. گر بدان کز طبع من زاید بوی راضی رسد کاروان بر کاروان و خنگلی بر خنگلی حاصل آن دان گر پسند آید ترا اشعار من یکدم از گفتن بیاسایم بود بیحاصلی. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 485)
دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. دارای 118 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. دارای 118 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)