جدول جو
جدول جو

معنی خننده - جستجوی لغت در جدول جو

خننده
(خَ نَنْ دَ / دِ)
خنده کننده. خنده زننده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خندنده
تصویر خندنده
خندان، خنده کننده، درحال خندیدن، ضاحک، خندناک، خنده رو، سبک روح، ضحوک، خنداخند، شکفته، منبسط، خنده ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کننده
تصویر کننده
کسی که کاری را انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تننده
تصویر تننده
بافنده، کسی چیزی را می بافد، پای باف، باف کار، نسّاج، جولاهه، حائک، جولاه، بافت کار
در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
معروف، مشهور، برای مثال ز شیران توران خنیده تویی / جهان جوی و هم رزم دیده تویی (فردوسی۴ - ۴۰۸)، از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵ - ۷۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زننده
تصویر زننده
کسی که چیزی را به چیز دیگر می زند، کنایه از زشت و ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
کسی که روی زمین می خزد، در علم زیست شناسی خزندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلنده
تصویر خلنده
آنچه در چیزی می خلد و فرومی رود، فرورونده، برای مثال بود بر دل ز مژگان خلنده / گهی تیر و گهی ناوک زننده، (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کننده
تصویر کننده
کسی که چیزی را از جایی یا از چیزی بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرنده
تصویر خرنده
کسی که چیزی از دیگری می خرد، خریدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تننده
تصویر تننده
آنکه می تند نساج، عنکبوت تنندو، آلتی است جولاهگانرا مکوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خونده
تصویر خونده
خانم، بی بی، بانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خندنده
تصویر خندنده
آنکه خنده کند ضاحک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
پسندیده، نامدار، معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلنده
تصویر خلنده
در اندرون شونده، مجروح کننده، سوراخ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
جانوری که کشان کشان راه میرود، آنکه می خزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرنده
تصویر خرنده
آنکه چیز ها را خرد خریدار مشتری، جمع خرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه زند ضارب جمع زنندگان، بد زشت نامطبوع نفرت انگیز تنفر آور: چین لبهایش که دال بر قساوت و بیرحمی بود زننده تر شد، نوازنده ساز مطرب:) ابر زیر و بم شعرا عشی قیس زننده همی زد بمضرابها (عنابها) (منوچهری)، یا سخن زننده سخن درشت ناسزا دشنام
فرهنگ لغت هوشیار
حفر کننده حفار: محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند بر دیواری که بجانب مشرق است دری پنجمین بکندند، از جای بر آورنده در آورنده. یا کننده در خیبر. علی: 4 مردی ز کننده در خیبر پرس، اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس، (حافظ) عامل سازنده انجام دهنده، فاعل: علت محدثه: کننده چیز آن بود که هستی چیز را بجای آورد
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که روی زمین بخزد، جمع خزندگان. جانورانی جزو شاخه ذی فقاران که بسبب کوتاهی دست و یا پا فقدان آنها شکمشان روی زمین کشیده شود و غالبا در خشکی زیست کنند. بعضی از آنها تخم خود را در کیسه ای زیر شکم خود حفظ نمایند. خزندگان عموما بوسیله شش تنفس میکنند. رسته های آنها عبارتست از تمساحان سوسماران ماران لاک پشتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زننده
تصویر زننده
((زَ نَ دِ))
نامطبوع، زشت، نوازنده ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلنده
تصویر خلنده
((خَ لَ دِ))
آن چه که در چیزی فرو رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
معروف، شهرت یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
((خَ دِ یا دَ))
سروده، خوانده شده، دانای در کار سرود، موسیقی دان، صدا و آوازی که در میان دو کوه و گنبد و مانند آن پیچد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خنیده
تصویر خنیده
((خُ دِ یا دَ))
پسندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
((خَ زَ دَ یا دِ))
جانوری که روی زمین بخزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تننده
تصویر تننده
((تَ نَ دِ))
بافنده، تارتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کننده
تصویر کننده
فاعل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
Creeping, Crawling
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زننده
تصویر زننده
Biting, Foul, Mordant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
ползущий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زننده
تصویر زننده
острый , вонючий , едкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
kriechend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زننده
تصویر زننده
bissig, faul
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خزنده
تصویر خزنده
повзучий
دیکشنری فارسی به اوکراینی