دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 160تن سکنه. آب آن از رود خانه جراحی و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و حشم داری. راه اتومبیل رو و ساکنان آنجا از طایفۀ مقدم اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 160تن سکنه. آب آن از رود خانه جراحی و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و حشم داری. راه اتومبیل رو و ساکنان آنجا از طایفۀ مقدم اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
غلاف و پوست گندم و دیگر غله ها، بوی خوش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، هیئت خمارپوشی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). - امثال: العوان لاتعلم الخمره، میانه سال محتاج به تعلیم خمارپوشی نیست. این مثل را درباره تجربۀ کار دانا گویند. (منتهی الارب). ، پنهانی. (ناظم الاطباء). منه: جأنا علی خمره، در پنهانی و خلوت ما را آمد
غلاف و پوست گندم و دیگر غله ها، بوی خوش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، هیئت خِمارپوشی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). - امثال: العوان لاتعلم الخمره، میانه سال محتاج به تعلیم خمارپوشی نیست. این مثل را درباره تجربۀ کار دانا گویند. (منتهی الارب). ، پنهانی. (ناظم الاطباء). منه: جأنا علی خمره، در پنهانی و خلوت ما را آمد
خمچه. خمبره. خم کوچک. (ناظم الاطباء) : آچارها پیش آوردند و سر خمره ها بازکردند و چاشنی می دادند. (تاریخ بیهقی). و چون خمرۀ شهد مسموم است و چشیدن آن کام خوش کند لیکن عاقبت بهلاکت کشد. (کلیله و دمنه). استاد علی خمره بجویی دارد چون من جگری و دست و رویی دارد. ؟ تا فرستد حق رسولی بنده ای دوغ را در خمره جنباننده ای. مولوی. - خمرۀ اتوکشی، نیم خمی یا پاره ای از خم که اتوکشان در زیر آن آتش کرده و جامه را برای هموار شدن یا برای نورد و چین پدید آوردن در آن بکار برند. (یادداشت بخط مؤلف). - امثال: کاهل به آب نمیرفت وقتی هم که میرفت خمره میبرد، نظیر: موش به سوراخ نمی رفت وقتی که میرفت جارو بدمش می بست. مثل خمرۀ اتوکشی است، سری سخت بزرگ و بدترکیب دارد. مثل خمرۀ پیه زده است
خمچه. خمبره. خم کوچک. (ناظم الاطباء) : آچارها پیش آوردند و سر خمره ها بازکردند و چاشنی می دادند. (تاریخ بیهقی). و چون خمرۀ شهد مسموم است و چشیدن آن کام خوش کند لیکن عاقبت بهلاکت کشد. (کلیله و دمنه). استاد علی خمره بجویی دارد چون من جگری و دست و رویی دارد. ؟ تا فرستد حق رسولی بنده ای دوغ را در خمره جنباننده ای. مولوی. - خمرۀ اتوکشی، نیم خمی یا پاره ای از خم که اتوکشان در زیر آن آتش کرده و جامه را برای هموار شدن یا برای نورد و چین پدید آوردن در آن بکار برند. (یادداشت بخط مؤلف). - امثال: کاهل به آب نمیرفت وقتی هم که میرفت خمره میبرد، نظیر: موش به سوراخ نمی رفت وقتی که میرفت جارو بدمش می بست. مثل خمرۀ اتوکشی است، سری سخت بزرگ و بدترکیب دارد. مثل خمرۀ پیه زده است
زکام که پیش از سرما بمردم عارض شود. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) ، ضربه ای که شتر گشن ماده شتر را زند. (ازمتن اللغه) ، بقیۀ آب در غدیر و یا در خنور. (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب) ، شیر باقی مانده در مشک و طعام باقی مانده در خنور. (از منتهی الارب) ، باران فراخ سست قطره در زمین. (منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) ، دست رسیده شده از جن. مسهالجن. (از متن اللغه). جن زده، شیئی کم و اندک. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط). یقال: علیه خبطه جمیله، یعنی اندکی از جمال و خوبی در او باقی است
زکام که پیش از سرما بمردم عارض شود. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) ، ضربه ای که شتر گشن ماده شتر را زند. (ازمتن اللغه) ، بقیۀ آب در غدیر و یا در خنور. (از معجم الوسیط) (از منتهی الارب) ، شیر باقی مانده در مشک و طعام باقی مانده در خنور. (از منتهی الارب) ، باران فراخ سست قطره در زمین. (منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) ، دست رسیده شده از جن. مسهالجن. (از متن اللغه). جن زده، شیئی کم و اندک. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط). یقال: علیه خبطه جمیله، یعنی اندکی از جمال و خوبی در او باقی است
بقیۀ آب مانده در خنور یا در غدیر. (از معجم الوسیط) ، شیر باقیمانده در مشک. شیر اندک. (از منتهی الارب) ، کم. اندک. (از معجم الوسیط). گیاه اندک. (از منتهی الارب) ، جزء و قطعه ای از هرچیز و جماعت. (از معجم الوسیط) ، پاره ای از شب، چند از مردم. (از منتهی الارب). گروهی از مردم، پاره ای از خانه ها. (از منتهی الارب)
بقیۀ آب مانده در خنور یا در غدیر. (از معجم الوسیط) ، شیر باقیمانده در مشک. شیر اندک. (از منتهی الارب) ، کم. اندک. (از معجم الوسیط). گیاه اندک. (از منتهی الارب) ، جزء و قطعه ای از هرچیز و جماعت. (از معجم الوسیط) ، پاره ای از شب، چند از مردم. (از منتهی الارب). گروهی از مردم، پاره ای از خانه ها. (از منتهی الارب)