گیاهی درختچه ای با گل های سرخ، زرد یا سفید که بیشتر در نواحی گرم می روید، دو رنگ و ابلق، به ویژه سیاه و سفید، برای مثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳)
گیاهی درختچه ای با گل های سرخ، زرد یا سفید که بیشتر در نواحی گرم می روید، دو رنگ و ابلق، به ویژه سیاه و سفید، برای مِثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳)
مقابل کوتاه، دراز مثلاً چوب بلند، قدکشیده، برافراشته، مرتفع، مقابل پست مثلاً کوه بلند، کنایه از پر اهمیت، ارجمند مثلاً مقام بلند، نسب بلند، کنایه از مساعد مثلاً بخت بلند، بسیار شدید و رسا مثلاً صدای بلند بلند شدن: افراخته شدن، بالا رفتن، به بلندی رسیدن، از جا برخاستن، دراز شدن چیزی بلند کردن: برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
مقابلِ کوتاه، دراز مثلاً چوب بلند، قدکشیده، برافراشته، مرتفع، مقابلِ پَست مثلاً کوه بلند، کنایه از پر اهمیت، ارجمند مثلاً مقام بلند، نسب بلند، کنایه از مساعد مثلاً بخت بلند، بسیار شدید و رسا مثلاً صدای بلند بلند شدن: افراخته شدن، بالا رفتن، به بلندی رسیدن، از جا برخاستن، دراز شدن چیزی بلند کردن: برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
آجرچینی لبۀ باغچه یا جوی و مانند آن، برای مثال تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد / گوزن تا همی از شیر پر کند پستان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۹) اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، آذربویه، خلخان، آذربو، اشنیان، شنان
آجرچینی لبۀ باغچه یا جوی و مانند آن، برای مِثال تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد / گوزن تا همی از شیر پُر کند پستان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۹) اِشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، آذَربویِه، خَلخان، آذَربو، اُشنَیان، شُنان
در اندرون شونده. مجروح کننده. (از برهان قاطع) (از صحاح الفرس). سوراخ کننده: بود بر دل ز مژگان خلنده گهی تیر و گهی ناوک زننده. لبیبی. حلق بداندیش را برنده چو تیغی دیدۀ بدخواه را خلنده چو خاری. فرخی. همه درخت و میان درخت خار گشن نه خار بلکه سنان خلنده و خنجر. فرخی. خلنده تر ز جاهل بر نروید. ناصرخسرو. هرچند خلنده ست چو همسایۀ خرماست بر شاخ چو خرمات همی آب خورد خار. ناصرخسرو. ، تیرکشنده. زخمی که تیر می کشد. (از یادداشت بخط مؤلف) : آماسی که سخت گرم و خلنده باشد همچون خار بخلد آن را شوکه گویند. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). علامتهای آن (علامتهای تفرق الاتصال) درد خلنده باشد و گاهگاه چنان پندارد که آن موضع... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علامت این آماس دردی بود لازم و خلنده و تب سوزان. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، نافذ. (ناظم الاطباء)
در اندرون شونده. مجروح کننده. (از برهان قاطع) (از صحاح الفرس). سوراخ کننده: بود بر دل ز مژگان خلنده گهی تیر و گهی ناوک زننده. لبیبی. حلق بداندیش را برنده چو تیغی دیدۀ بدخواه را خلنده چو خاری. فرخی. همه درخت و میان درخت خار گشن نه خار بلکه سنان خلنده و خنجر. فرخی. خلنده تر ز جاهل بر نروید. ناصرخسرو. هرچند خلنده ست چو همسایۀ خرماست بر شاخ چو خرمات همی آب خورد خار. ناصرخسرو. ، تیرکشنده. زخمی که تیر می کشد. (از یادداشت بخط مؤلف) : آماسی که سخت گرم و خلنده باشد همچون خار بخلد آن را شوکه گویند. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). علامتهای آن (علامتهای تفرق الاتصال) درد خلنده باشد و گاهگاه چنان پندارد که آن موضع... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علامت این آماس دردی بود لازم و خلنده و تب سوزان. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، نافذ. (ناظم الاطباء)
آلتی که بدان زمین را کنند کلنگ: (کو حمیت تا ز تیشه و ز کلند این چنین که (کوه) را بکلی بر کنند)، (مثنوی)، غلق در کلیدان: (چون همان یار در آید در دولت بگشاید زانکه آن یار کلید است و شما همچو کلندید)، (مولوی)، هر چیز نا تراشیده، چوبی که بر قلاده سگ بندند ساجور: (گه بر گردن چو سگ کلندی دارم بر پای گهی چو پیل بندی دارم)، (مسعود سعد) یا فال کلند
آلتی که بدان زمین را کنند کلنگ: (کو حمیت تا ز تیشه و ز کلند این چنین که (کوه) را بکلی بر کنند)، (مثنوی)، غلق در کلیدان: (چون همان یار در آید در دولت بگشاید زانکه آن یار کلید است و شما همچو کلندید)، (مولوی)، هر چیز نا تراشیده، چوبی که بر قلاده سگ بندند ساجور: (گه بر گردن چو سگ کلندی دارم بر پای گهی چو پیل بندی دارم)، (مسعود سعد) یا فال کلند
ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان، ردیف رده قطار، گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند
ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان، ردیف رده قطار، گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند