معنی خلنج - فرهنگ فارسی عمید
معنی خلنج
- خلنج
- خلنگ، گیاهی درختچه ای با گل های سرخ، زرد یا سفید که بیشتر در نواحی گرم می روید
تصویر خلنج
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خلنج
خلنج
- خلنج
- پارسی تازی گشته خلنگ درختی است که از آن تیرو نیزه سازند خلنج و خلنگ پارسی برابر است باابلق گرفتن اعضا و کندن بناخن
فرهنگ لغت هوشیار
خلنج
- خلنج
- نشکنج. عمل گرفتن عضوی و کندن به ناخن. (ناظم الاطباء). نیشگون. (یادداشت بخط مؤلف) ، خوابیدگی و بی حسی عضوی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خلنج
- خلنج
- کبوتری که تمام آن سیاه باشد مگر یک یا دو پراز بال آن که سپیده بود. (از ناظم الاطباء) ، هر چیز دورنگ و ابلق. خَلَنج (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا