جدول جو
جدول جو

معنی خلود

خلود
همیشه بودن، همیشه ماندن، جاودان بودن، همیشه زیستن، دوام، پایداری، ماندگاری
تصویری از خلود
تصویر خلود
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خلود

خلود

خلود
بقاء. همیشگی. (منتهی الارب). دوام. (یادداشت بخط مؤلف) : ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود. (قرآن 34/50) : این جهان گذرنده دار خلود نیست. (تاریخ بیهقی). خلود درنگ چیزی است اندر جایی همیشه. (جامع الحکمتین ناصرخسرو).
گوید همی قضا که من اندر جهان ملک
حکم بقای شاه خلود بقا کنم.
مسعودسعد.
این ظفرت بر خلود ملک ضمان است.
مسعودسعد.
خواهرانت یافته ملک خلود
تو گرفته ملکت کور و کبود.
مولوی.
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محالست درین مرحله امکان خلود.
سعدی
لغت نامه دهخدا

خلود

خلود
همیشه ماندن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). جاودان شدن. جاویدان ماندن. (یادداشت بخط مؤلف). خلد، مقیم گردیدن در جای. خلد، موی هنوز سپید نشده کلانسال گردیدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). خلد، جاودانه کردن. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به ’خلد’ شود
لغت نامه دهخدا

آلود

آلود
در کلمات مرکب بمعنی آلوده آید: آرد آلود خشم آلود خون آلود زهر آلود
فرهنگ لغت هوشیار