جدول جو
جدول جو

معنی خلف - جستجوی لغت در جدول جو

خلف
عقب، پشت سر فرزند صالح، جانشین دروغ، خلاف، برهان غیر مستقیم
تصویری از خلف
تصویر خلف
فرهنگ لغت هوشیار
خلف
برخلاف وعده عمل کردن، نادرست
تصویری از خلف
تصویر خلف
فرهنگ فارسی عمید
خلف
ویژگی فرزند خوب و صالح، مقابل سلف، ازپس آینده، جانشین، کنایه از بدل، عوض، فرزند
تصویری از خلف
تصویر خلف
فرهنگ فارسی عمید
خلف
((خَ))
واپس
تصویری از خلف
تصویر خلف
فرهنگ فارسی معین
خلف
((خُ))
وفا نکردن به عهد، دروغ گفتن
تصویری از خلف
تصویر خلف
فرهنگ فارسی معین
خلف
((خَ لَ))
جانشین، بازمانده، فرزند، فرزند شایسته، جمع اخلاف
تصویری از خلف
تصویر خلف
فرهنگ فارسی معین
خلف
پشت سر، عقب
تصویری از خلف
تصویر خلف
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نواستن (بی اشتهایی گویش گیلکی) آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی آکیدن (عیب داشتن)، نادانی، گولی، دلشدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلفت
تصویر خلفت
آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلفا
تصویر خلفا
جمع خلیفه، جانشینان جمع خلیفه جانشین ها، قائم مقام ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلفا
تصویر خلفا
خلیفه
خلفای راشدین (اربعه): چهار خلیفۀ بعد از پیامبر اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
سرپیچی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخلف
تصویر اخلف
چپادست چپ نویس چپاچشم لوچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
باز ایستادن، تاخر، باز پس ماندن، خلاف کردن در وعده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
خلاف کردن، خلاف وعده کردن، خلاف گفته یا پیمان خود عمل کردن، عقب ماندن، واپس ماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
((تَ خَ لُّ))
خلاف کردن، خلاف وعده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
سپس ماندن، واپس کشیدن، بازماندن، دنبال افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخلف
تصویر تخلف
Infraction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
การละเมิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
उल्लंघन
دیکشنری فارسی به هندی