- خلف
- عقب، پشت سر فرزند صالح، جانشین دروغ، خلاف، برهان غیر مستقیم
معنی خلف - جستجوی لغت در جدول جو
- خلف
- برخلاف وعده عمل کردن، نادرست
- خلف
- ویژگی فرزند خوب و صالح، مقابل سلف، ازپس آینده، جانشین، کنایه از بدل، عوض، فرزند
- خلف ((خَ))
- واپس
- خلف ((خُ))
- وفا نکردن به عهد، دروغ گفتن
- خلف ((خَ لَ))
- جانشین، بازمانده، فرزند، فرزند شایسته، جمع اخلاف
- خلف
- پشت سر، عقب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نواستن (بی اشتهایی گویش گیلکی) آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی آکیدن (عیب داشتن)، نادانی، گولی، دلشدگی
آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی
جمع خلیفه، جانشینان جمع خلیفه جانشین ها، قائم مقام ها
خلیفه
خلفای راشدین (اربعه): چهار خلیفۀ بعد از پیامبر اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)
خلفای راشدین (اربعه): چهار خلیفۀ بعد از پیامبر اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)
سرپیچی
چپادست چپ نویس چپاچشم لوچ
باز ایستادن، تاخر، باز پس ماندن، خلاف کردن در وعده
خلاف کردن، خلاف وعده کردن، خلاف گفته یا پیمان خود عمل کردن، عقب ماندن، واپس ماندن
سپس ماندن، واپس کشیدن، بازماندن، دنبال افتادن
Infraction
нарушение
Verstoß
порушення
naruszenie
infração
infrazione
infracción
infraction
overtreding
การละเมิด
pelanggaran
مخالفةٌ
उल्लंघन
עבירה