جدول جو
جدول جو

معنی خلف

خلف
ویژگی فرزند خوب و صالح، مقابل سلف، ازپس آینده، جانشین، کنایه از بدل، عوض، فرزند
تصویری از خلف
تصویر خلف
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خلف

خلف

خلف
عقب، پشت سر فرزند صالح، جانشین دروغ، خلاف، برهان غیر مستقیم
خلف
فرهنگ لغت هوشیار

خلف

خلف
جَمعِ واژۀ خلیف. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

خلف

خلف
جَمعِ واژۀ خَلفَه، جَمعِ واژۀ خُلفَه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

خلف

خلف
دروغ. خلاف.
- برهان خلف، اثبات مطلوب به ابطال نقیض آن. قیاس خُلف. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- خلف عهد، پیمان شکنی. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلف عهد کردن، پیمان شکستن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلف قول، خلاف قول و پیمان. خلف عهد. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلف قول کردن، پیمان و قول و قرار شکستن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلف وعده، عدم وفای وعده. (یادداشت بخط مؤلف).
- خلف وعده کردن، بوعده وفا نکردن. (یادداشت بخط مؤلف).
- دلیل خلف،برهان خلف. (یادداشت بخط مؤلف).
- قیاس خلف، برهان خُلف. (المنجد).
- هذا خلف، این برخلاف آنچه است که از پیش مسلم کردیم. (یادداشت بخط مؤلف) ، جَمعِ واژۀ خلیف. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا