دروغ. خلاف. - برهان خلف، اثبات مطلوب به ابطال نقیض آن. قیاس خلف. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - خلف عهد، پیمان شکنی. (یادداشت بخط مؤلف). - خلف عهد کردن، پیمان شکستن. (یادداشت بخط مؤلف). - خلف قول، خلاف قول و پیمان. خلف عهد. (یادداشت بخط مؤلف). - خلف قول کردن، پیمان و قول و قرار شکستن. (یادداشت بخط مؤلف). - خلف وعده، عدم وفای وعده. (یادداشت بخط مؤلف). - خلف وعده کردن، بوعده وفا نکردن. (یادداشت بخط مؤلف). - دلیل خلف،برهان خلف. (یادداشت بخط مؤلف). - قیاس خلف، برهان خلف. (المنجد). - هذا خلف، این برخلاف آنچه است که از پیش مسلم کردیم. (یادداشت بخط مؤلف) ، جمع واژۀ خلیف. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)