خضاب داده شده. رنگ کرده شده. رنگین. (یادداشت بخط مؤلف) : لاله میان دشت بخندد همی ز دور چون پنجۀ عروس بحنّا شده خضیب. رودکی. خمار در سر و دستش بخون هشیاران خضیب و نرگس مستش بجادویی مکحول. سعدی. - الکف الخضیب، نام ستاره ای است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). - امراءه خضیب، زنی که خود را رنگ کرده برای آرایش. - بنان خضیب، انگشت رنگ کرده شده. انگشت رنگین. - کف خضیب، کف دستی که برای زینت رنگین کرده اند: می دیرینه گساریم بفرعونی جام از کف سیم بناگوشی با کف خضیب. منوچهری
خضاب داده شده. رنگ کرده شده. رنگین. (یادداشت بخط مؤلف) : لاله میان دشت بخندد همی ز دور چون پنجۀ عروس بحنّا شده خضیب. رودکی. خمار در سر و دستش بخون هشیاران خضیب و نرگس مستش بجادویی مکحول. سعدی. - الکف الخضیب، نام ستاره ای است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). - امراءه خضیب، زنی که خود را رنگ کرده برای آرایش. - بنان خضیب، انگشت رنگ کرده شده. انگشت رنگین. - کف خضیب، کف دستی که برای زینت رنگین کرده اند: می دیرینه گساریم بفرعونی جام از کف سیم بناگوشی با کف خضیب. منوچهری
اسم موضعی است. (معجم البلدان) (منتهی الارب) : امست امامهصمتی ماتکلمنی مجنونه ام احسّت اهل خروب مرت براکب سلهوب فقال لها ضری الجمیح و مسّیه بتعذیب ولو اصابت لقالت وهی صادقه ان الریاضه لاتنضیک کالشیب. (از معجم البلدان)
اسم موضعی است. (معجم البلدان) (منتهی الارب) : امست امامهصمتی ماتکلمنی مجنونه ام احسّت اهل خروب مرت براکب سلهوب فقال لها ضری الجمیح و مسّیه بتعذیب ولو اصابت لقالت وَهْی َ صادقه ان الریاضه لاتنضیک کالشیب. (از معجم البلدان)
خرنوب. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به ’خرنوب’ شود، نام گیاهی است که هر جا روید نشان خرابی باشد. خارسم. (محمود بن عمر). فش. (محمود بن عمر). چنگ. چنگک. (یادداشت مؤلف) : آن زمان کت امتحان مطلوب شد مسجد دین تو پرخروب شد. مولوی (مثنوی). گفت نامت چیست برگوبی دهان گفت خروبست ای شاه جهان. مولوی (مثنوی)
خرنوب. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به ’خرنوب’ شود، نام گیاهی است که هر جا روید نشان خرابی باشد. خارسم. (محمود بن عمر). فش. (محمود بن عمر). چنگ. چنگک. (یادداشت مؤلف) : آن زمان کت امتحان مطلوب شد مسجد دین تو پرخروب شد. مولوی (مثنوی). گفت نامت چیست برگوبی دهان گفت خروبست ای شاه جهان. مولوی (مثنوی)
رنگ کرده شده و خضاب کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : هر که آن پنجۀ مخضوب تو بیند گوید گر به این دست کسی کشته شود نادر نیست. سعدی. و رجوع به مخضّب و خضیب شود
رنگ کرده شده و خضاب کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : هر که آن پنجۀ مخضوب تو بیند گوید گر به این دست کسی کشته شود نادر نیست. سعدی. و رجوع به مُخَضَّب و خضیب شود
خروب: پارسی تازی گشته خرنوب درختی است از تیره پروانه واران شبیه بدرخت گردو و دارای گلهای زرد. میوه اش در غلافی دراز شبیه باقلا جای دارد. طعم آن شیرین است و از آن رب سازند، قسمی از آن بوته ایست مرتفع و خاردار دارای شاخه های متفرق و گلهای زرد رنگ خرنوب نبطی، خرنوب یا خرنوب شامی. واحد وزن معادل یک قیراط بود
خروب: پارسی تازی گشته خرنوب درختی است از تیره پروانه واران شبیه بدرخت گردو و دارای گلهای زرد. میوه اش در غلافی دراز شبیه باقلا جای دارد. طعم آن شیرین است و از آن رب سازند، قسمی از آن بوته ایست مرتفع و خاردار دارای شاخه های متفرق و گلهای زرد رنگ خرنوب نبطی، خرنوب یا خرنوب شامی. واحد وزن معادل یک قیراط بود