- خشکاندن
- خشک کردن
معنی خشکاندن - جستجوی لغت در جدول جو
- خشکاندن ((خُ دَ))
- خشکانیدن
- خشکاندن
- گرفتن آب یا رطوبت چیزی به ویژه به وسیلۀ آفتاب یا حرارت، خشک کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خشک کردن آب و رطوبت چیزی را گرفتن (بوسیله حرارت دادن یا در آفتاب گذاشتن)
شکستن، توضیح شکستن خود متعدی است و احتیاجی بدین فعل نیست
شکستن، خرد کردن
با ناخن روی پوست بدن کشیدن
خشک کننده
بدون رطوبت شدن، رطوبت چیزی از بین رفتن بر طرف شدن نم و رطوبت چیزی خشکیدن
خشکش زد. مات و مبهوت ماند (بسبب تعحب)
بدندان ریش کردن
خواباندن
خوابانیدن
بخوردن واداشتن غذا دادن
بخنده در آوردن
تر نهادن، خیس کردن
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
ترک دادن تراک دادن شکاف دادن، منفجر کردن انفجار
شکفته ساختن، شکوفا ساختن
کسی را به خنده آوردن
خواباندن، پایین آوردن
ترک دادن، شکاف دادن
منفجر کردن
منفجر کردن
خیس کردن چیزی برای آنکه آب را به خود بکشد
روادار کردن کسی به خوردن چیزی، چیزی را به خورد کسی دادن
لغزاندن: ان تمید بکم ای لئلا تمیدبکم تا شما را نلخشاند
خشک کردن، خشکاندن
لغزاندن، لخشانیدن
کشیدن سر ناخن یا وسیله ای زبر بر روی پوست بدن برای رفع خارش آن
Impale