- خشتمال
- آنکه شغلش درست کردن خشت است خشت زن
معنی خشتمال - جستجوی لغت در جدول جو
- خشتمال ((خِ))
- آن که شغلش درست کردن خشت است، خشت زن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
احاطه کردن
مالش دادن بدن با کف دست، ماساژ
خشت کار، کسی که گل به قالب می زند و خشت درست می کند، کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است، خشت زن
دربر داشتن، احاطه کردن، فراگرفتن و دربر داشتن
مالش با دست
پیه گذاری، پیه مالی
باربر گرفتن، حمل کردن
خم شدن، خوار شماری
پرخاشیدن (پرخاش تعرض) آفندیدن (آفند تعرض)، دشنام دادن
بویش بوییدن
مشتبه شدن
مشغول شدن، بکاری پرداختن، بکاری سرگرم بودن، اشتغال ورزیدن، بکاری سرگرم شدن، بکاری مشغول شدن
افروخته شدن آتش، افروختن، در افروختن آتش
مالیده شده، بدست، هرچه بدست مالند، ملموس دست
بردباری، شایمندی، شوایی، گرایند، گمان، گمانه
سرگرمی، کارگماری
افروزش
در کار بودن: بر کاری، آباد کردن آباندن، گودالیدن (قدکشیدن)
سالی که باران نیامده و بر اثر آن از زمین چیزی نروئیده باشد
مشغول شدن به کاری، شغل
گمان، حدس، حمل کردن، بار برداشتن، بردباری کردن
زمینی که در آن چیزی کاشته باشند مزرعه
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند
دلاسا خرسند استمالت کرده راضی کرده: از هر جا و هر محل بقلمرو اشرف. . همایون. . می آیند بهمه ابواب مستظهر و مستوثق و مستمال و امیدوار بوده بدانند
با دست مالیده شده، مجازاً مغلوب
دستمال ابریشمی یا یزدی برداشتن: کنایه از شروع به چاپلوسی و تملق کردن
دستمال ابریشمی یا یزدی برداشتن: کنایه از شروع به چاپلوسی و تملق کردن
پارچه ای برای پاک کردن دست و دهان، یا چیزهای دیگر
تکۀ پارچه که با آن دست و دهان و بینی را پاک می کنند یا چیزی در آن می ببندند و یا برای خشک کردن و پاک کردن جایی به کار می رود
دلجویی شده