جدول جو
جدول جو

معنی اشتعال

اشتعال((اِ تِ))
افروختن، شعله ور شدن، بر افروختگی
تصویری از اشتعال
تصویر اشتعال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اشتعال

اشتعال

اشتعال
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، تَلَهُّب، ضِرام، تَوَقُّد، گُر زَدَن، اِلتِهاب، اِضطِرام، شُعلِه زَدَن، گُر کِشیدَن، شعله ور شدن
برافروختگی، کنایه از عصبانیت بسیار شدید
اشتعال
فرهنگ فارسی عمید

اشتعال

اشتعال
افروخته شدن آتش. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (زوزنی). درافروختن آتش. (آنندراج). افروختن. برافروختن. افروزش. برافروزش. فروزش. مشتعل شدن. زبانه کشیدن. درگرفتن آتش. افروختگی. برافروختگی. روشن شدن آتش. اَلو گرفتن. آلاو گرفتن. افروخته شدن آتش. (ترجمان علامه جرجانی ص 13) :
در تو کجا رسد کس چون موسی اندر آتش
کز دور حاصلی نه جز برق و اشتعالش.
خاقانی.
، اشتمال امری بر کسی یا چیزی، احاطه کردن امر او را. (از اقرب الموارد). دراز گرفت او را و احاطه نمود. (منتهی الارب). فراگرفتن. (غیاث). شامل بودن و فراگرفتن و دارا بودن. (فرهنگ نظام) ، اشتمال مردی، شتابیدن او. (از اقرب الموارد). اشتمل الرجل،بشتافت. (منتهی الارب) ، اشتمال بر شمشیر، زیر جامۀ خود کردن آنرا. (منتهی الارب) ، اشتمال در حاجت، آمادۀ آن شدن، اشتمال بر فلان، او را حفظ کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

اشتیال

اشتیال
پرخاشیدن (پرخاش تعرض) آفندیدن (آفند تعرض)، دشنام دادن
اشتیال
فرهنگ لغت هوشیار

اشتغال

اشتغال
مشغول شدن، بکاری پرداختن، بکاری سرگرم بودن، اشتغال ورزیدن، بکاری سرگرم شدن، بکاری مشغول شدن
فرهنگ لغت هوشیار