جدول جو
جدول جو

معنی خش - جستجوی لغت در جدول جو

خش
شیار کوچک بر روی چیزی، خراش، ناصافی در طنین صدا
تصویری از خش
تصویر خش
فرهنگ فارسی عمید
خش
(تَ مُ)
درآمدن در چیزی، دشمن داشتن کسی را و ملامت کردن او را پنهان. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، چوب در بینی شتر کردن تا مهاربر آن کشیده شود، باران اندک آوردن ابر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خش
(خُش ش)
پشتۀ ریگ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خش
(خَش ش)
چیزی درشت و سیاه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خاش ّ، شتر چوب در بینی کرده. ج، خاش ّ، شکاف در چیزی. ج، خاش ّ، باران اندک. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ج، خاش ّ
لغت نامه دهخدا
خش
(خَ)
نام قریه ای است به اسفراین. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خش
(خَ)
مادرزن. (برهان قاطع) ، مادرشوهر. (برهان قاطع). خشامن، دو تند و تیز. (از برهان قاطع) :
در راه مدح ذاتت کلکم ببین که دایم
از پای فرق سازددر وقت رفتن خش.
شمس فخری.
، بیخ. بغل. ابط. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). کش. (انجمن آرای ناصری) :
دست شاعر به خش برد صله را
سوزنی شاعری است دست به خش.
سوزنی (ازجهانگیری)
لغت نامه دهخدا
خش
مادر زن، مادر شوهر چاک و شکاف در چیزی چاک و شکاف در چیزی
تصویری از خش
تصویر خش
فرهنگ لغت هوشیار
خش
مادرزن، مادرشوهر
تصویری از خش
تصویر خش
فرهنگ فارسی معین
خش
((خَ))
خاشه، ریزه، خاشه
تصویری از خش
تصویر خش
فرهنگ فارسی معین
خش
فامیل، قوم، شوهر دختر، شوهر خواهر، خط روی شیشه یا هر چیز دیگر، بوسه، خرس، شوهر خواهر، شوهر دختر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشایار
تصویر خشایار
(پسرانه)
قهرمان، نیرومند، شاه دلیر، نام پسر داریوش هخامنشی، تغییر یافته خشایارش، مرکب از خشیه به معنای شاه و ارش به معنی مرد دلیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خشاش
تصویر خشاش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خشنواز
تصویر خشنواز
(پسرانه)
تحریفی از نام پادشاه هیاطله
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خشایارشا
تصویر خشایارشا
(پسرانه)
شاه دلیر، مرکب از خشیه (شاه) و ارش (مرد دلیر)، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خشمناکی
تصویر خشمناکی
غضبناکی خشمگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمناک
تصویر خشمناک
غضبناک خشم آلود خشمگین. غضبناک خشم آلود خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمگینی
تصویر خشمگینی
غضبناکی خشمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمگین
تصویر خشمگین
مغضب، خشمگین، غضب آلود، خشمناک، بر آشفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمگن
تصویر خشمگن
غضبناک خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشن
تصویر خشن
درشت از هر چیز، زمخت، ناهموار، ناهنجار، درشت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشماء
تصویر خشماء
زن فراخ بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمگین
تصویر خشمگین
عصبانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشن
تصویر خشن
تند خو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشونت آمیز
تصویر خشونت آمیز
قهر آمیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشنود
تصویر خشنود
قانع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشن
تصویر خشن
نکره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشونت
تصویر خشونت
درشتی، درشت خویی، تندخویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشکنای
تصویر خشکنای
حنجره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشیت
تصویر خشیت
فروتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشک سر
تصویر خشک سر
متعصب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشک نای
تصویر خشک نای
حلقوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشکاد
تصویر خشکاد
قاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشکرود
تصویر خشکرود
مسیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشکسالی
تصویر خشکسالی
قحطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خشمیدن
تصویر خشمیدن
ائتکال
فرهنگ واژه فارسی سره