جدول جو
جدول جو

معنی خش

خش
(خَ)
مادرزن. (برهان قاطع) ، مادرشوهر. (برهان قاطع). خشامن، دو تند و تیز. (از برهان قاطع) :
در راه مدح ذاتت کلکم ببین که دایم
از پای فرق سازددر وقت رفتن خش.
شمس فخری.
، بیخ. بغل. ابط. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). کش. (انجمن آرای ناصری) :
دست شاعر به خش برد صله را
سوزنی شاعری است دست به خش.
سوزنی (ازجهانگیری)
لغت نامه دهخدا